محمدرضا گلزار؛ سوپراستار بهتماممعنا
مصطفی رفعت
نور، صدا، دوربین، حرکت... ستاره وارد شد! این، اولین حسیست که جامعه سینمایی با ورود پدیدهای چون محمدرضا گلزار تجربه کردند؛ اما آنچه امروز در بررسی پرونده کاری این هنرمند بهچشم میآید، هدررفت یک سرمایه انسانی دراینعرصه با روش فید تدریجیست. البته او همچنان فرصت برای درخشش، بسیار دارد؛ اما اگر پتانسیلهای واقعی او زودتر موردتوجهات واقعی قرار میگرفت، تعداد آثار قابلاعتنای کارنامهاش بیشازاینها بود. او ازآندست هنرمندانیست که جاذبه و دافعهاش حالتی نسبی ندارد؛ علاقهمندانش بیشازتصور عاشقش بوده و منتقدانش بیرحمانه او را میکوبند. درواقع، میتوان گفت او هرگز منصفانه و عادلانه درمعرضدید نبوده است: موافقانش، نقصهایش را نمیبینند؛ و مخالفانش، تواناییهایش را نادیده میگیرند. بیشک او دراینمیانه روزهای سختتری میداشت اگر هوشمندی بهخرج نمیداد و برای ایجاد موازنه یا سرریزشدن سمت یکیازآنها با ترفند «یکی به نعل و یکی به میخ» جلو میرفت؛ اما او آدم باهوشیست. اینرا میتوان در مسیر موفقیتی که طی کرده بهخوبی مشاهده کرد. بله! بیتردید او موهبت «ظاهرِ خوش» را بالفطره داشته اما کم نبودهاند چهرههای مقبولی که حالا حتی درصدی از این جایگاه را نیز نیافتهاند. اگر «بختاندیشانه» هم نگاه کنیم، او تنها یکبار و آنهم وقتی مرحوم ایرج قادری با «سام و نرگس» پایش را به عرصه تصویر باز کرد، با «جناب شانس» ملاقات کرد. بعدازآن اگر منصفانه نگاه کنیم، بدشانسیهایش اتفاقاً بسیاربزرگتر و پرتکرارتر بودهاند.
او شانس آورد که شهاب حسینی بههرعلتی از پروژه «آتشبس» کنار رفت؛ اما بهمراتب بدشانسی بیشتری را تجربه کرد وقتی نتوانست در آثار فیلمسازانی نظیرِ مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی بازی کند؛ «دلم میخواد» ساخته بهمن فرمانآرا هم اگر اجازه اکران نمییافت، تا او با نقش «نیما فرزانه» نشان دهد میتواند وارد بازی بزرگان هم شود؛ واقعاً دورِ بدشانسیهایش کامل میشد. مسئله مهم درباره «گلزار» ایناستکه او همیشه تنها یک تصویرِ متحرکِ جذاب دیده شده و برهمیناساس؛ مدام در حال نقدشدنهای غیرمنصفانه است. خودش در مصاحبهای گفته است: «در سالهای اخیر، سعی کردم در آثاری بازی کنم که بهنوعی به آنها هنری گفته میشود. سعی کردم که ژانر کاریام را تغییر بدهم؛ ولی گویا همین هم قرار نیست دیده شود!» هنگامیکه برای سهروز حضورش در فیلم «دموکراسی تو روز روشن»؛ آنهم در نقش حضرت مرگ 100میلیونتومان درخواست کرد، بسیاری برآشفتند و اینرا مقدمهای بر یک رفتار غیرفرهنگی در محیطی فرهنگی دانستند؛ اما همان دوستان، امروز پیش و بیش از هر المان دیگری در پذیرش فعالیتهای هنری، رقم درخواستی نجومی خود را پیش میکشند! اینکه «گلزار» تنها بهخاطر چهرهاش دستمزدهای کلان میگیرد یا پیشنهاد فیلم دارد، نمیتواند محک درستی برای نقد و قضاوتش باشد و شاید بهتر باشد که در نقد کارنامه او به عناصر بازی او دقت کرد تا ویژگیهای چهرهاش. او در یکی از مصاحبههایش میگوید: «متأسفانه بهجرئت میتوانم بگویم دراینسالها هیچکس بهاندازه من موردقضاوت غلط قرار نگرفته؛ درصورتیکه همه درظاهر همدیگر را از اینکار منع میکنند! مثلاً مدتی را برای ریکاوری و برنامهریزی کارها در امارات ماندم که نزدیک ایران بود و بدون هیچ مشکلی در حال رفتوآمد بودم؛ اما عنوان شد که ایران را برای همیشه ترک کردهام! البته در حرفه ما بخشی از اینجریان شایعهسازی در همهجای دنیا بهدلایل و شکلهای مختلف، موضوعی عادی بهحساب میآید؛ اما ما بهدلایل تربیتی و فرهنگی ویژه، انتظاری دیگر از همدیگر داریم که بیجا هم نیست. من آگاهانه از اول مراقب حواشی و شایعات بودم؛ اما تجربه و پختگی، چیزی نیست که از آن چشمپوشی کنم». میهن مشرقی؛ استاد دانشکده معماری پس از 26سال زندگی با شوهرش بهسبب ناسازگاری فکری و رفتاری با پادرمیانی دخترش ستاره از همسرش جدا میشود؛ به خانه قدیمی پدریاش اسبابکشی و با دخترش و دایهاش زندگی تازهای را آغاز میکند. زندگی تازه او با آمدن مانی معترف؛ دانشجوی رشته معماری درهم میریزد و ... این، ماجرای فیلم «شام آخر» ساخته فریدون جیرانیست که بیشازآنکه بخواهد برای «گلزار» در نقش مانی کاری انجام دهد، به شیرینشدن کام کتایون ریاحی و هانیه توسلی کمک کرد؛ اما میتوان گفت قدم خوب و محکمی در دومین حرکت بازیگری سینمایی او محسوب میشود. او بعد در «زمانه» و «بالای شهر پایین شهر» بازی کرد که آثار قابلدفاعی نیستند. ابراهیم شیبانی جوان مستعدی بود که میخواست اولین فیلمش را بسازد و ازاینرو در تیم بازیگران «زهر عسل» جایی هم برای «گلزار» خالی کرد. فیلم، برای اولینبار، او را مقابل مهناز افشار قرار داد؛ اما زوج آنها سالهابعد و با «آتشبس» جان گرفت و محبوب شد. ایرج قادری که زمینهساز حضور او در سینما بود، باز تصمیم به همکاری با این چهره خوشسیما گرفت و «چشمان سیاه» کلید خورد. داستان فیلم اینگونه بود که غزل دلاویز و سورنا در یک دانشکده تحصیل میکنند و هردو شاعرند. غزل بهدلیل ناراحتی چشمی، از تحصیل در دانشگاه انصراف و بعدازمدتی بیناییاش را از دست میدهد. سورنا که نگران سرنوشت غزل شده سراغ او میرود تا در درسهای دانشگاهی کمکش کند و بهتدریج بین آنها علاقهای ناگفته بهوجود میآید. فیلم با استقبال روبهرو شد؛ اما هنوز تا دیدهشدن تواناییِ «گلزار» مانده بود. اینجا بود که «کما» از راه رسید. یک اثر کمدیدرام بهکارگردانی آرش معیریان و نویسندگی پیمان معادی که او را مقابل امین حیایی قرار داد. شوخیهای حیایی چنان درمواجههبا شخصیت جنتلمنمآب گلزار گرفت که فروشی حیرتانگیز را از سر گذراند. شاید بتوان گفت ستارهشدن «او» بهعنوان چهره گیشهساز از همینجا شکل گرفت و قوام پیدا کرد. درواقع، محبوبیت «گلزار» در هرسالی که جلو میآمد بسیارفراتر از انتظار، شدت و وسعت پیدا میکرد. خودش میگوید: «پیشازاینهم گفتم که از روندیکه در سینما و بازیگری داشتم، بسیار راضی هستم. این بهاینمعنانیستکه اگر به عقب برگردیم و تجربه و نگاه امروزم را داشته باشم، به همه انتخابهایم دوباره سلام کنم ... در همه آنها برایم مهمترین ملاک فقط رضایت مردم و عشق متقابل بود که بحمدالله اتفاق هم افتاد». اینبخش از صحبتهای «گلزار»، ماجرایی انکارناپذیر است. او طرفداران پرتعدادی دارد که حتی در سالهای دوریاش از هرگونه فعالیت که گاه دوسال هم طول کشید، خللی بهخود ندید. میگوید: «برای رسیدن به جایگاه و محبوبیت امروز سختیها زیاد بوده؛ اما میدانم آرزوی هرکسی میتواند اینباشدکه در کارش موردتوجه و محبوبیت حداقل اطرافیانش باشد؛ چه برسد به مردم کشورش. اینمیزان محبتی که ازسوی هممیهنان عزیزم به من میرسد را نمیتوانید حتی یکلحظه هم تصورش کنید؛ بههیچوجه قیمتی ندارد». فیلم فانتزی «سیزده گربه روی شیروانی داغ» و نقش رامو دراینکار نتوانست چیزی به داشتههای او اضافه کند و «گلزار» منتظر فرصت خوب بعدی ماند. این انتظار زیاد طول نکشید و «بوتیک» از راه رسید. فیلم، اکران موفقی داشت و منتقدان یکباره هنرمند محبوب مردمی را در قالبی دیدند که حتی تصورش را هم نمیکردند. شوک حضور او در نقشی نامتعارف از حضورهای همیشگیاش؛ حتی در پس اینسالها هم کمرنگ نشده. هرچند بعدازآن، نتوانست کاری درخور و قدرتمند داشته باشد؛ اما فیلمهای خوبی بازی کرد که نمیتوان نادیده گرفت. «توفیق اجباری» و «مجنون لیلی» تلاشهایی متفاوت بودند که او را در مسیری درستتر در انتخابهایش قرار دادند. آنچه بهنظر میآید اینکه «گلزار» در دوسهسال اخیر توانسته روندی متفاوتتر درپیش بگیرد که بهزودی تبعات خوب آنرا خواهد دید؛ روندیکه اگر فرصت بدهیم و بهدرستی دیده شوند، حتماً او را از اتهامهای همیشگی مبرا خواهند کرد. «ما همه با هم هستیم»، «رحمان 1400» و «آینهبغل» موفقیتهایی کمنظیر در اکران سینما بودهاند و قابلتأملتر.او درباره آینده کاریاش میگوید: «وقتی از من میپرسند دورنمای محمدرضا گلزار از آیندهاش در بازیگری چیست؟ تنها باید بگویم که کاش میدانستم! دوستداشتن با دانستن فرق میکند ... در زمینههای سادهتر و معمولیتری از زندگی این دورنما پیدا نیست؛ چه برسد به حرفه حساس و سخت ما که به خیلی از عوامل دیگر بستگی دارد. البته اینموضوع هیچوقت مانع تلاش همیشگی من برای ارتقای دانستگی خود و فتح هدفهای مشخصم نبوده و نخواهد بود». بااینحال میتوان تصور کرد که او در نزدیکشدن به 50سالگی، بازگشتی موفقتر را تجربه خواهد کرد. کمی باید فرصت داد.