ستاره پسیانی؛ یک ستاره از خانوادهای پنجستاره
مصطفی رفعت
تنها پنجسال داشت که وارد عرصه بازیگریِ تئاتر شد؛ خب چنین «ورودی» برای کودکی که والدینش اساساً در کار هنری چهرههایی شناختهشده بودند، اتفاق عجیبی نیست. او نیز مانند بسیار بچهها که در خانوادهای هنری متولد شدهاند، این شانس را داشت که زود و بیدردسر وارد کارزار شود و اما مانند «نوع خوب» ازاینگونه بچهها با تلاش فردی و نمایاندن استعدادهایش اینمسیر را ادامه دهد. اگر پیشداوری را کنار بگذاریم و از نظرگاهی منصفانهتر به ماجرا نگاه کنیم؛ «ادامهیافتن» کار میتواند برای فرزندان اهالیِ هنر سختتر از چیزی باشد که تصور میشود؛ چراکه مدام زیر ذرهبین بوده و اگر حتی شانس بیاورند که با والدینشان مقایسه نشوند، با هر انتخاب یا اقدام اشتباهی، درمعرضِ خوردنِ برچسبهایی ازقبیلِ «اگر فرزند فلانی نبود ...»، «چهکسی گفته استعداد ارثیه؟»، «حق اینهمه آدم تحصیلکرده رو خورده» و ... مواجه خواهند شد. درموردِ «ستاره پسیانی» بیراه نیست اگر بگوییم که او وضعیتی حتی یکدرجه دشوارتر را نیز تجربه کرده است؛ بههرحال مادربزرگی مانند «جمیله شیخی» و پدری همچون «آتیلا پسیانی» سایه خود را بر نام او افکندهاند و چهبسا اگر مادرش؛ «فاطمه نقوی» نیز کمکار نمیشد و حضوری پررنگتر داشت، آنقدر بهلحاظ کیفی، بازیگری درخور بوده که نام او را نیز در سیاهه سدهایی که باید از آنها عبور میکرد تا نشان دهد «تواناییِ خودش» بهاندازهکافی «برند» است که نیازی به مایهگذاشتن از اسمورسم خانوادگی ندارد، گذاشت.
سال 1369؛ یعنی زمان برداشتنِ اولینگام به وادی پرپیچوخم هنر توسط کودکی که بعدها نهتنها یکی از چهرههای محبوب حوزه بازیگری شد؛ بلکه میرفت تا تیمِ (بعدها) پنجستاره یک خانواده آغشته به هنر را کامل کند: جمیله شیخی، آتیلا پسیانی، فاطمه نقوی، ستاره پسیانی و خسرو پسیانی! او که درآنسال با پدرش در یک نمایش بهعنوان کودکبازیگر ظاهر شده بود، تا مدتها این همراهی را ادامه داد و باهمبودنشان تا «قصر موروثی خاندان فرانکنشتاین» که از آخرین ساختههای نمایشیِ پدرش (1398) تابهامروز بوده نیز ادامه داشت. یکسالبعدش در 1370، با فیلمی از داریوش کاردان بهنام «بهترین بابای دنیا» تجربه بازی مقابل دوربین فیلم سینمایی را اگرچه بسیارکوتاه، کسب کرد. درواقع، ستارههای کودک این اثر «باران کوثری» و «امید آهنگر» بودند و فرصت چندانی برای او وجود نداشت. سال 78 اولین تجربه حضورش در تلویزیون با «همه بچههای من» رقم خورد؛ مجموعهای بهکارگردانیِ مرضیه برومند که از شبکه 1 پخش شد. داستان این سریال درباره زندگی زن میانسالی بود با بازی مهرانه مهینترابی؛ که استاد دانشگاه است و زندگی حرفهای موفقی دارد؛ ولی بهرغم مجردبودنش، برای همه فرزندان خواهران و برادران و حتی پسر همسایه، حکم مادری مهربان را دارد. «ستاره» آنجا نقش «بهار» را داشت. امیر کاظمی که او را با «لیسانسهها» و «روزی روزگاری مریخ» میشناسیم نیز کارش را با همین مجموعه آغاز کرد. حضور مجدد «ستاره پسیانی» در تلویزیون دیگر رخ نداد تااینکه نوبت به دومین فصل «زیرخاکی» رسید؛ یک مجموعه موفق طنز که پژمان جمشیدی و ژاله صامتی؛ نقشهای اصلیاش را برعهده داشتند. او در سریِ دوم اینمجموعه که سال 1400 بهکارگردانیِ جلیل سامان پخش شد؛ نقش زنی رمال بهنام «فرنگ» را داشت که با استقبال خوب مخاطبان روبهرو شد. منیژه حکمت او را برای ایفای نقشی کوتاه در «سه زن» انتخاب کرد؛ فیلمی که پدرش نیز در آن یکی از بهیادماندنیترین حضورهایش را شکل داد. سال 87 برای او با بازی در چهار فیلم سینمایی بهپایان رسید: «آمادهباش»، «این خلوت تنهایی»، «شیرین» و «موج سوم». درواقع، «شیرین» نیز تنها درحد یک تجربه بود؛ فیلمی ساخته عباس کیارستمی که او را در کنار بسیار بازیگران زن دیگر قرار داد تا یک اتفاقِ سینماییِ متفاوت شکل بگیرد. «موج سوم» اما دراینمیان قابلاعتناتر بود؛ فیلمی که نسل اول و نسل سوم انقلاب ایران را قیاس؛ و دغدغههای هریکاز نسلها را بررسی میکرد. او کنار بازیگرانی نظیرِ حامد بهداد، شایسته ایرانی، رضا رویگری و ... قرار گرفت. با آغاز سال 1389 روند حضور او نیز در سینما جانی تازه گرفت؛ نقطه شروع این اتفاق با «ورود آقایان ممنوع» ساخته رامبد جوان رقم خورد. او در قالب «ریحانه» که یکی از شاگردان مدرسه بود، اگرچه نهچندان طولانی اما بهمیزان کفایت دیده شد و نشان داد که برای درآوردنِ فضاهای پرانرژی و شاداب نیز مهره مناسبیست؛ کمااینکه لحن و تُن صدایش پتانسیل خوبی برای ایفای شخصیتهای فانتزی دارد و اینرا با کنترل حالت چشمها و شیوه نگاهش نیز نشان میدهد. «فرشتگان قصاب» ماجرای مردی افغان را روایت میکند که همسرش در حمله آمریکاییها در مدرسهای گرفتار شده است. او درایناثر با «دارین حمزه» و «پپیر داغر»؛ بازیگران لبنانی همبازی بود. سپس نوبت به «کوچه بینام» رسید که از یک تیم زنانه بازیگریِ خوب و هماهنگ بهره میگرفت: پانتهآ بهرام، باران کوثری، فرشته صدرعرفایی و ملیسا ذاکری. فیلم درباره دو خانواده سنتیست که در خانهای قدیمی زندگی میکنند. پسر جوان قرار است برای کار به خرمآباد برود. «حاج مهدی»؛ عموی او (با بازی فرهاد اصلانی) با اصرار برایش بلیت هواپیما میگیرد؛ اما فردا خبری میرسد که هواپیما سقوط کرده و چالشهای زندگی این دو خانواده آغاز میشود! «ستاره پسیانی» در نقش «فاطمه» (خواهر بزرگتر) یکی از رئالترین اشکال بازیگری را بهزیبایی خلق میکند؛ بهویژه در دعواهایِ مرسوم خانگی که با خواهرش دارد، چنان حسابشده در قاب دوربین حرکت میکند و کنشهایی بجا از او میبینیم که باعث میشود انتظار داشته باشیم تا پایان کار، مدام در هر سکانس ما را حیرتزده کند. «لانتوری» روایتی جنجالی از ماجرای اسیدپاشیست؛ که در جشنوارههای متعدد داخلی و خارجی تقدیر شد. این ساخته رضا درمیشیان البته از نظرگاهی برای «ستاره پسیانی» یک اثر خاص است؛ زیرا در تیتراژ کار، نام مادرش نیز دیده میشود. «فاطمه نقوی» نقش مادری را دارد که دخترش کشته شده و خودِ «ستاره» نیز در نقش دوست «مریم» (مریم پالیزبان) ظاهر شده است. سال 94 او در چند فیلم دیگر نیز ایفای نقش کرد: «اژدها وارد میشود!»، «وارونگی»، «هلن» و «بیست هفته»؛ هریکازآنها بهجهاتی آثاری قابلتوجهاند. «وارونگی» ساخته بهنام بهزادی؛ در بخش سودای سیمرغ 34اُمین جشنواره فجر حضور داشت و در بخش نوعی نگاه دوره شصتونهم فستیوال کن نیز پذیرفته شد. «اژدها وارد میشود!» ساخته مانی حقیقی؛ در 34اُمیندوره جشنواره فیلم فجر در چهار بخش نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد و در بخش مسابقه جشنواره فیلم برلین برای کسب جایزه خرس طلایی نامزد و در جشنواره بینالمللی فیلم مستقل بوئنوس آیرس نیز نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم بلند ژانر آوانگارد شد. «هلن» بهکارگردانی علیاکبر ثقفی؛ نگاهی به شرایط خاص دوره جوانی و مهاجرت داشت؛ و «بیست هفته» ساخته مسعود قراگزلو؛ یک درام اجتماعیِ متفاوت با نوع خاصی از روایت تودرتو بود که در هنروتجربه اکران شد. «رضا» اگرچه اثری درظاهر متفکرانه بود؛ و برای او نیز دقایقی کافی بهجهت ارائه توانمندیهایش درنظر گرفته بود؛ اما بهواقع و بهرغم تحسینهایی که از آن شد، آنقدر قدرت نداشت؛ (دستکم نقش او) که بخواهیم این ساخته «علیرضا معتمدی» را فرصتی ناب در کارنامه بازیگریِ «ستاره پسیانی» بدانیم. سال 97 نیز سال پرکاریِ او در حوزه سینما بود: «جمشیدیه»، «سرخپوست»، «موج افام، ردیف ۴۸»، «غلامرضا تختی» و «لتیان» که دراینبین باید به بازیهای درخشانش در «سرخپوست» و «لتیان» اشاره کنیم. در اولی، در نقش زن شخصیتی بهنام «احمد» (ملقب به سرخپوست) بازی کرد که بهرغم حضور اندک، فقر دیالوگ و البته با یک گریم نسبتاً سنگین، تماشاییست. در دومی، عرصه بیشتری را برای هنرنمایی دراختیار دارد و چنان خوب دیالوگ میگوید و نقش در نقش (بهواسطه لزوم داستان) بازی میکند که وقتی درپایان، همهچیز روشن میشود، نمیتوان سهمِ هنرنماییِ او در رکبزدن به مخاطب، از آنچه برای نقش در فیلمنامه آمده را جدا کرد. «من میترسم» بهکارگردانیِ بهنام بهزادی برایش نامزدی جایزه فجر را درپی داشت و «علفزار» ساخته کاظم دانشی نیز باردیگر تواناییِ او را در باورپذیرکردن نقش برای مخاطب، ثابت کرد. درکناراینها، حضور شیرین او در «جیران» را نباید از یاد برد.
عکس: سارا بژوال