«در درون میرقصم»؛ این فیلم کمدی، روی دو جوان معلول بهنامهای روی و مایکل تمرکز دارد که میخواهند یک زندگی کامل داشته باشند و ازاینرو، از آسایشگاهی که در آن زندگی میکنند، فرار میکنند. روی که فردی سرکش و قانونگریز است، مایکل را به ماجراجوییهای در دنیای خارج از آسایشگاه و در جستوجوی استقلال فردی میبرد. این فیلم، خندهدار و درعینحال تأثیرگذار است و برایننکته که همه ما باید از چیزهایی که در زندگی به شما داده شده است، نهایت استفاده را ببریم، تأکید دارد. جیمز مکآیوری و استیون روبرستون نقشهای اصلی این فیلم ساخته دامیان اودانل را برعهده دارند.
«لمسناشدنی»؛ یک کمدی فرانسوی براساس یک داستان واقعی درمورد یک ثروتمند افلیج و مراقب سابقهدار اوست. در نگاه اول، آنها هیچ سنخیتی باهم ندارند؛ ولی همانطورکه قطبهای متضاد، یکدیگر را جذب میکنند، یک دوستی همیشگی بین آنها ایجاد میشود. این فیلم نشان میدهد که اگر شما یک دوست درست با رفتار درست پیدا کنید، لذتهای زیادی وجود دارد که میتوانید از آنها بهرهمند شوید. اولیویه ناکاچی و اریک تلیدانو آنرا ساختهاند و عمر سای و فرانسوا کلوزه، بازیگران اصلی آن هستند. این فیلم که جوایز بسیاری برده و نسخه بهروز آن نیز ساخته شده است را باعنوانِ «دستنیافتنیها» نیز میشناسند.
«جلسات» یک روایت واقعیست؛ مارک اوبرایان؛ نویسندهای که یکباره دیگر قادر به حرکت نیست، بیشتر زندگی خود را در یک محفظه شُش آهنی که در نفسکشیدن به او کمک میکند، میگذراند. بعدازاینکه او متوجه میشود تقریباً تاریخمصرفش تمام شده است، تصمیم میگیرد ناکام از دنیا نرود! حضور یک متخصص در زندگی او، ابعاد تازهای از زیستن و عشقورزیدن را برایی این مرد و البته مخاطبین اثر، شکل میهد. بن لوین این فیلم را کارگردانی کرده است و جان هاوکز و هلن هانت در آن ایفای نقش کردهاند که هانت برای نقشآفرینی خود جایزه اسکار نقش مکمل را نیز دریافت کرد.
«تئوری همهچیز»؛ براساس کتاب My Life with Stephen Hawking نوشته جین وایلد؛ همسر استفن هاوکینگ ساخته شده. این فیلم، داستان اینکه هاوکینگ چگونه تئوریهای مشهور خود را درمورد منشاء جهان و سیاهچالهها زمانیکه در دانشگاه کمبریج بود، پرورش داده است، را بیان میکند. این فیلم همچنین جنگ هاوکینگ با بیماری
Motor Neurone که رفتهرفته بدتر میشود را نشان میدهد. ادی ردماین که نقش هاوکینگ را دارد، نقش خود را بهصورت فوقالعادهای بازی کرده؛ بهگونهایکه باور اینکه خود هاوکینگ را بر روی پرده سینما نمیبینیم، سخت نیست. حتی خود هاوکینگ هم گفته بود دیدن فیلم، شبیه به نگاه به آینه بود.
«پای چپ من» نیز براساس یک داستان واقعی درمورد زندگی کریستی براون است که دچار بیماری فلج مغزیست. او در کودکی نمیتوانست صحبت کند و فقط میتوانست از پای چپ خود استفاده کند. وقتیکه کودک بود همه فکر میکرند که او عقبافتاده است؛ حتی خانوادهاش؛ اما او موفق شد یک کتاب بنویسد که داستان این فیلم هم براساس آن کتاب است. این فیلم زیبا، برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای دانیل دی-لوئیس و همچنین جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای برندا فریکر شده است. این اثر را جیم شرایدان در سال 1989 کارگردانی کرده است.
«لباس غواصی و پروانه»؛ این فیلم، یک داستان واقعی درمورد یک مرد فرانسویست که دچار سکته و درنتیجه، فلج میشود و تنها میتواند یکی از چشمهایش را تکان دهد. این فیلم، بیشتر از نقطهنظر او فیلمبرداری شده است؛ پس تماشاچی میتواند هرآنچه که او میبیند را ببنید و همچنین از افکاری که در سرش میچرخد، سردربیاورد. یک فیلم تأثیرگذار و الهامبخش که نشان میدهد زندانیبودن در یک بدن فلج، چه حسی میتواند داشته باشد. جولیان اشنابل آنرا کارگردانی و متیو آمالریک و امانوئل سنیه در آن بازی کردهاند. این اثر، نامزد جایزه نخل طلا در جشنواره بینالمللی فیلم کن شد.
«اصول مراقبت»؛ این فیلم درمورد فردی بهنام ترور است که دچار بیماری تحلیل عضلانی شده است. او بیشتر وقت خود را داخل خانه و با دیدن فیلم و خوردن غذا صرف میکند. یکروز مراقبی جدید برای مراقبت از او میآید که او را متقاعد میکند به سفری جادهای در آمریکا بروند که باعث میشود دید او نسبت به جهان وسیعتر شود. این، یک فیلم کمدی دلگرمکننده است که راب برنت آنرا براساس کتابی نوشته جاناتان اویسون ساخته و بازیگرانش پل رود، کریگ رابرتز و سلنا گومز هستند. اکران اولیه آن در جشنواره ساندنس بود که توجه بسیاری را جلب کرد.
«تنفس»؛ داستانی واقعی درباره رابین کاوندیش (پدر تهیهکننده همین فیلم) که در 28سالگی براثر ابتلا به فلج اطفال، فلج شد. او در سال 1958 فلج شد؛ وقتی کسی، از افراد معلول انتظار رسیدن به چیزی در زندگی را نداشت و حتی انتظار زندگیکردن برای طولانیمدت از آنها نمیرفت. بیشتر افراد معلول در بیمارستانها روی تخت دراز میکشیدند و به سقف نگاه میکردند؛ اما کاویش بهکمک همسر و دوستانش از بیمارستان فرار کرد و یک زندگی رضایتبخش داشت. او همچنین مدافعی برای بهبود زندگی کسانی شد که دچار فلج اطفال بودند. اندی سرکیس، فیلم را با حضور اندرو گارفیلد کارگردانی کرد.
«پیادهروی، سواری، نمایش»؛ یک داستان واقعی دیگر و اینبار درمورد امبرلی اشنایدر که یک قهرمان آمریکایی مسابقات اسبسواری بود. او در سن 19سالگی در یک حادثه رانندگی تقریباً جان خود را از دست میدهد و از کمر به پائین فلج میشود. او بااینکه او دیگر نمیتواند راه برود؛ اما مصمم است که سوارکاری را دوباره شروع و در مسابقاتی که عاشق آنهاست، شرکت کند. میسی پایل و اسپنسر لوک بازیگران این اثر هستند که کارگردانیاش برعهده کالین آیلر است. امبرلی اینک 29ساله است و یکدهه بعد از ماجرای دشواری که از سر گذراند، با موفقیتهایش حالا چهرهای الهامبخش محسوب میشود.
«مارگاریتا با نی»؛ این فیلم درمورد یک دختر هندی بهنام لیلاست که دچار فلج مغزی شده. لیلا خانهاش را در هند ترک میکند تا برای تحصیل، به دانشگاهی در نیوروک برود. در طول راه او عاشق میشود؛ هرچندکه اینموضوع برخلاف میل و رضایت مادرش است. این فیلم محصول سال ۲۰۰۸ و بهکارگردانی شونالی بوس است که در آن بازیگرانی نظیر کالکی کوچلین، رواتهی، سایانی گوپتا و ویلیام مسلی ایفای نقش کردهاند. نکته قابلتوجه این اثر آناستکه نقش اصلی را یک دختر هندی واقعاً مبتلا به فلج اطفال بازی کرده است. این اثر در جشنوارههای مختلف؛ ازجمله جشنواره جهانی تورنتو درخشید.