''احساسات'' زنانه و مردانه ندارد
اشکهـای دمِ مشک!
مصطفی رفعت/
افلاطون میگوید: «رفتار انسان از سه منبع سرچشمه میگیرد؛ آرزوها، دانستهها و احساسات»؛ جالبآنکه ما گاه برای دو مقوله آرزوها و احساسات، ارزشی برابر با دانش قائل نمیشویم و چهبسا آنها را بهعنوانِ نقاط ضعف بشناسیم. شاید ازاینروست که در تفکر مردسالارانه، برای سطحیخواندن رفتارهای زنان، آنها را موجوداتی «احساساتی» تعبیر میکنیم و چنان این عبارت را بهزبان میآوریم که بوی انسانیت نمیدهند. حتماً توهینهایی رایج همچون «مثل یک زن ترسیده بود» یا «مثل یک زن اشک میریخت» و... را شنیدهاید که برای تحقیر مردان به کار میروند. آیا عدم بروز احساسات، از ما موجود بهتری میسازد؟
بهطورِمعمول، زنان در شناخت یکسری عواطف و احساسات، بهتر از مردان عمل میکنند؛ نه همه آنها. اینرا برآیند حاصل از دادهپردازی How Perceptive Are You? نشان میدهد؛ تستی جالب برمبنایِ «ذهنخوانی از راه چشمها» که توسط پروفسور بارون کوهن از دانشگاه کمبریج ابداع شده است. درواقع، برای رسیدن بهایننتیجه، از دوهزارنفر از مردم بریتانیا خواسته شد تا با نگاهکردن به چشمهای طرف مقابل، احساسات او را حدس بزنند. مشخص شد که مردان در تشخیص حالات خشم و هوس، موفقتر عمل میکنند؛ اما زنان میتوانند آسیبپذیری افراد را ازاینطریق، بهتر درک کنند... مقاله 17 مارچ 2017 سایت Raconteur با این سطور شروع میشود و چنین ادامه مییابد: «تنها 60.9درصد مردانِ این سنجش متوجه وجود ترس در شخص مقابل خود شدند؛ درحالیکه 70.8درصد زنان، این حس را در چشمان آدم روبهروی خود خواندند. ازطرفی، 57.7درصد مردان توانستند علاقه را در چهره زنان ببینند و این عدد برای زنان، کمیکمتر یعنی 53.3درصد بود. وقتی از شرکتکنندگان پرسیدند که آیا میتوانند وجود هیجان عاطفی را از چشمان کسی دریابند؟ 41.9درصد مردان و در مقیاسی پائینتر 38.9درصد زنان عملاً موفق به تشخیص شدند». دراینمقاله آمده که درنهایت، آدمها چه زنان و چه مردان، بهطورِکلی قادر به تشخیص حدود نیمی از عواطف و احساسات از روی ظاهر دیگران هستند و کمترین میزان تشخیص هم متعلق به درک «همدردی» بود؛ یعنی همان حالتی که تقریباً هرکسی در مواجهه با دیگران بهسرعت میگوید: «بله؛ درکت میکنم!» جالب آنکه 46.9درصد این شرکتکنندگان معتقد بودند که نسبت به جنس مقابل خود، درک و دریافت بهتری از احساسات دیگران دارند؛ مسئلهای که عملاً برای هیچیک از این دو جنس، دستِکم دراینآزمایش، اثبات نشد. آیا واقعاً زنان و مردان درک مشترکی از مسائل حسی دارند؟ پاسخ ایناستکه گاهی مردان و گاهی زنان، در شرایطی «متأثرتر» میشوند و پاسخ درستتر اینکه «کسی نمیداند!» گرچه عموم میگویند که زنان، احساساتیتر هستند و همان عده هم بروز بعضی از حسها را در مردان نمیپسندند.
یکبار دیگر این پرسش را مطرح میکنیم که آیا زنان، بیشاز مردان واکنش حسی نشان میدهند؟ برای دانستن این موضوع و پیشاز هر جوابی باید مطالعات متنوعی را مرور کنیم. گزارش 18 سپتامبر 2017 نشریه Closer مینویسد: «محققان دریافتهاند که زنان بهطورِمیانگین ماهی ششبار گریه میکنند؛ بهعبارتی، تقریباً دوبرابر مردان اما این یعنی که زنان، احساساتیترند؟ باور عامه چنین است که زنان راحتتر و بیشتر، احساسات خود را بهنمایش میگذارند اما دانشمندان حوزه روان و عواطف میگویند که زنان هفتهای یکبار گریه میکنند و مردان ممکن است هفتهای یکبار به گونهای دیگر، حس خود را بروز دهند؛ چگونگی بروز حس هم میزان عاطفیبودن ما را نشان نمیدهد بلکه تعداد آن اهمیت دارد. شاید، این باور اشتباه از آنجا میآید که تنها واکنش منطقی و رایج را نسبت به اندوه، گریستن میدانیم؛ اما بااینحساب، تکلیف اشکهای شوق چه میشود؟ اشکهایی که ثابت شده طی زندگی بیشاز اشکهای ناشیاز غم، چشمان ما را پُر میکنند». در ادامه گزارش میخوانیم: «محققان مجموعه تولید قطره چشمی تحتِعنوانِ Hycosan Fresh متوجه شدهاند که زنان بزرگسال، بهطورِمیانگین 4680بار تا پایان عمر خود گریه میکنند که میشود سالی 72بار و ماهی ششبار! مسئله اینجاست که اشکیشدنِ کمترِ چشم مردان، بهخاطرِ فقدان احساساتشان نیست؛ بلکه ناشیاز کلیشههای جنسیتیست که آنها را نسبت به این رفتار، مقاوم کرده و ناخواسته خجالت میکشند گریه کنند. این ماجرا، در مردان قدیمی بیشتر دیده میشد. تحقیقات تکمیلی دراینباره نشان میدهد که امروزه چهارنفر از هر 10 مرد، سنتشکن بوده و ابایی از گریستن در ملاءِعام ندارند؛ یعنی 40درصد مردان؛ میبینید که اختلاف عددی این اتفاق درمقایسهبا زنان، آنقدر فاحش نیست».
پس چرا زنان را موجوداتی احساساتی میدانیم که اشکشان دمِ مشکشان است؟ گزارش 18 سپتامبر 2017 رسانه Express آورده است: «در پرسش از دوهزار بزرگسال، 51درصد عنوان کردند که گریه کارِ زنهاست و اساساً آنها برای کوچکترین چیزها اشک میریزند اما این، واقعیت ندارد. از دلایل عمده گریه زنان و مردان میتوان به غم، شکست عاطفی، مواجهه با بیعدالتی، افسردگی، مرگ عزیزان و باخت اشاره کرد. حال، تماشای فیلم یا خواندن کتابی درام هم میتواند باعث تخلیه حسی روزانه و معمول زنان شود؛ درحالیکه مردان ترجیح میدهند این اتفاق، در مرور خاطرات بدشان بیفتد. اینکه برای چه چیزی گریه کنیم، تصمیمی شخصیست و قانونی صددرصد وجود ندارد. گزینه شخصی ما، نمیتواند تضمینکننده اهمیت موضوع باشد». ازسویی، باید درنظر داشت که گاهی دفعات اشکریختن، یک واکنش انتخابی نیست؛ بلکه متأثر از ویژگیهای زمینهایست. مقاله مرکز تحقیقات پزشکی Med Broadcast دراینباره توضیح میدهد: «الگوی گریه، در افرادی که دچار ناراحتیهای عصبی و فشارهای مختلف روانی هستند، متفاوت است. مطالعه روی پنجهزارنفر نشان داده که آنها که دچار استرس، اضطراب، افسردگی و اندوه مزمن هستند، بهسرعت به گریه میافتند و برایِهمین، بهنظر میآید که برای هر چیز کوچکی اشک میریزند. این، یک واکنشِ حسی به علتِ شکنندگی بیشتر آنهاست و زن و مرد هم دارد. حس همزادپنداری در بعضیافراد هم گاهی آنقدر بالاست که باعث میشود سریعتر از آستانه تحمل حسِ موجود، با بغض و اشک رد شوند». در ادامه گزارش Express میخوانیم: «گریستن، مانند خشونت، پرخاشگری، حسادت، مهربانی و... رفتاری کلیشهای هم میتواند باشد؛ بهطوریکه گاه بهلحاظِ ساختار اجتماعی و فرهنگی جوامع، اصلاً امری جبری در جنسیت است. همانقدرکه جامعهای، شوخی زننده را مختص مردان میداند، چشموهمچشمی را یک ویژگی زنانه برمیشمارد. برایِنمونه، 40درصد زنان در یک تحقیق، گفتهاند که دوست دارند در لحظات شادی هم اشک بریزند اما تنها 24درصد مردان نظری موافق دارند؛ آنهم بهایندلیلکه دوست ندارند آنها را احساساتی خطاب کنند. نکته جالب اینکه مردان در یک نظرسنجی گفتهاند که ترجیح میدهند مقابل دوست، رئیس، همکار و غریبهها گریه کنند تا جلوی همسر خود؛ چون نمیخواهند از دید شریک زندگیشان، ضعیف دیده شوند. درواقع، یکی از هر 10 مرد عنوان کرده که گریستن بهخاطرِ مشکلات روزمره مقابل همسر، بسیار خجالتآور است».
سؤالی جدید مطرح میشود؛ آیا گریستن، نشانه ضعف است؟ در یک روز سرد ژانویه سال 2008، وقتی هیلاری کلینتون برای نخستینبار در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد؛ درپاسخبه پرسش یکیاز زنان هوادارش که قصد رأیدادن به او را داشت، درباره چالشهای روزمرهای که برای این اقدام با آنها روبهرو میشود؛ از شوروشوق خود به آمریکا گفت و نگرانیاش برای کشورش. ناگهان درمیانه صحبت، بغض کرد، گونههایش لرزید و چشمانش خیس شد... اتفاقی مهیج برای دهها خبرنگاری که آنجا در کافیشاپی در منطقه نیوهمپشایر حضور داشتند و توانستند ستون نشریاتی همچون Newsweek و New York Times را بااینسوژه پُر کنند... مقاله 19 دسامبر 2017 نشریه SELF (ویژه سبک زندگی زنان) با ذکر این خاطره، افزود: «عقاید بسیاری درموردِ این ماجرا نوشته شد؛ عدهای گفتند که تنها سوزِ ناشیاز برف باعث سرخی و اشک چشمان هیلاری کلینتون شده بود و گریهای درکار نبود. بعضیها گفتند که این یکجور انفجار آنیِ احساسات بود و متأثر از حسوحال وطنپرستانه. یکسری عنوان کردند که بازی انتخاباتی برای خرید رأی بیشتر بهوسیله تحریک احساسات مخاطبین و بهویژه زنان بوده و... شخصیتی که از هیلاری کلینتون با هریک ازاینتحلیلها در ذهن میماند، زنی کاملاً متفوات خواهد بود؛ اگر گریستن هیلاری درآنروز، نمایشِ قدرت زنانه بود که باید گفت درست عمل کرد؛ چون باور عامه میپندارد سلاح زنان، احساسات آنهاست و او در ذهن مخاطبینش یک سیاستمدار دوستداشتنی با عِرق ملی ثبت شد و اگر یک سیاهبازی صرف برای جذب رأی بود هم باید گفت که او شمایلی از فردی خطرناک در اذهان ترسیم میشود که موذیانه از ورود به دریچه ضعف، برای رسیدن به اهداف خود بهره میبرد. این تحلیل شخصیتی را میتوان از علت گریهای که برای او میتراشیم؛ ادامه داد و به نتایج گوناگون رسید. بهعبارتی، نمیتوان برای گریستن، تعبیری شفاف بهکار برد و آنرا یکسره بهعنوانِ نقطهقوت یا نقطهضعف اشخاص درنظر گرفت». درواقع، گریهکردن همچون سایر نشانههای بروز عواطف، میتواند منحصربهشخص باشد و هرکسی با هدفی مشخص آنرا بهعنوانِ یک واکنشِ حسی برمیگزیند. یعنی، همه ما از سر ضعف و ناچاری گریه نمیکنیم.
حال شاید بپرسید که زنان بیشتر گریه میکنند؛ چون اساساً ناراحتتر از مردان هستند؟ بازهم نمیشود پاسخ روشنی داد. گزارش 15 دسامبر 2017 رسانه جامع پزشکی Health عنوان میکند: «بررسی وضعیت هشتهزارنفر نشان داده که مردان تا 65سالگی، نسبت به زنان، وضعیت روحی بهتری دارند؛ در اواخر دهه 70 زندگی، زنان سرخوشتر میشوند اما دوباره از نیمه 80 بهبعد، مردان حال بهتری دارند. یکیاز فرضیهها ایناستکه چون همچنان در سطح جهانی، زنان وابستگی بیشتری به مردان در تأمین زندگی دارند و نیازهای مالیشان با وجود مردی در زندگیشان رفع میشود؛ نگرانی و هراس دائمی ازاینماجرا اجازه نمیدهد که سطح رضایت پایدارتری را تجربه کنند؛ کمااینکه زنان بیوه مسن، نسبت به مردان بیوه مسن، اگرچه ازنظرِ جسمانی سلامتتر هستند اما روح افسردهتری دارند. درواقع، آن برهه کوتاهی هم که زنان از مردان شادتر هستند، درموردِ زوجهاییست که هنوز بیوه نشدهاند و تسلط ناشیاز سلامت جسمی بر زندگی، باعث احساس قدرت و شادی گذرایی در آنها میشود». البته این فقط یک فرضیه است و بررسیهای دیگر، به نتایجی دیگر رسیدهاند». مثلاً گزارش 27 فوریه 2018 نشریه Herald چاپ نیوزیلند، نظری متفاوت ارائه میدهد و مینویسد: «زنان شاید مضطربتر از مردان باشند اما زندگی با حسی شادمانهتر را تجربه میکنند. رضایت فعلی زنان یا بهتر بگوییم آنچه برای حسوحال آنها در دهههای اخیر رخ داده؛ نمودی از تحولات اقتصادی در جهان امروز نیز هست. زنان سالهاست که دیگر مستقلتر عمل میکنند، موفقتر هستند و به سطوح و مدارج اجتماعی بالاتری راه پیدا کردهاند و همه اینها موقعیت بهتری برایشان بهارمغان آورده که باعث میشود نسبت به زندگی دید مثبتتری داشته باشند. تحقیقات مرکز آمار ملی بریتانیا (ONS) عنوان میدارد که شادی زنان تنها در یکدههاخیر، سهدرصد افزایش داشته که بخشیاز آن بیشک متوجه بازنگری رخداده در ارزشگذاری زنان است. گسترش امنیت، امکان ارتقای شغلی، بهبود شرایط برابری جنسیتی، تعاملات سیاسی و مهمترازهمه حضور مؤثر در بازار اقتصادی؛ عوامل قابلِتوجه دراینفرایند بودهاند». بنابراین، زنان حالا در نگاهی کلی ناراحتتر از مردان نیستند؛ چهبسا شادتر هم باشند. بهنظرتان، چرا شادمانی بیشتر در زنان را نشانه احساساتیتر بودن آنها نمیدانیم؟ آیا تنها باید گریستن و واکنشهای عصبی منفی (دستِکم درظاهر) را نمادی از روحیات احساساتگرایانه قلمداد کرد؟ آیا این خودش نوعی نگاه جنسیتی نیست که تنها خصوصیات منفی را برای زنان مطرح کنیم؟ دکتر دیوید اشمیت؛ روانشناس معروف و بنیانگذار مجموعه تحقیقاتی ISDP؛ فعال درزمینه ارتباط میان جنسیت و رفتار، در مقالهای بهتاریخِ 10 آپریل 2015 در نشریه Psychology Today مینویسد: «فرضیه مردان مریخی و زنان ونوسی را دور بیندازید؛ مرد و زن میتوانند گاهی کاملاً یکسان باشند. گاهی مردانی را میبینیم که عاطفیتر از زنان هستند و زنانی که خشونتبارتر از مردان عمل میکنند؛ مهم، نوع بروز احساسات است. از نقطهنظرِ تکاملی، آنچه امروز زنان و مردان را شکل داده، کنشهای دیکتهشده و قالبیست که نسلبهنسل جلو آمده وگرنه؛ کودکان وقتی متولد میشوند، فارغ از جنسیت، از بُعد حسی، گرایشی ندارند و صفر هستند. تفاوتهای عاطفی ایجادشده در مردان و زنان، نتیجه نگاه غالبی و قالبی به لزوم وجود تفاوت جبری در آنهاست. نکتهای که نباید از نظر دور داشت اینکه هرگونه تجربه عاطفی باید بهشکلی عملی بررسی شود و اینکه حالا مردان و زنان با ویژگیهای روحی خاصی بزرگ شدهاند و تکثیر یافتهاند، بهاینمعنی نیست که نمیشود احساسات آنها را تکامل داد و باید دیگر فقط بر اصول سنتها رفتار کنند. ما نمیتوانیم در سنجش عواطف، علل بیرونی را نادیده بگیریم. مثلاً بررسیهای انجامشده در سال 2012 نشان داد که احساسات منفی مانند شرم، خجالت و عذاب وجدان در زنان بیشتر است. وقتی این مسئله را برپایه مطالعات فرهنگی در 37 کشور مختلف پیگیری کردند؛ متوجه شدند که در جوامعی که شکاف جنسیتی بیشتر است و تعاملات اجتماعی مردان و زنان کمتر؛ اینگونه احساسات منفی بیشتر دیده میشود و زنان، رفتارهای حسی مشابهی دارند. بهواقع، نمیتوان گفت که زنان ماهیتاً احساساتیتر از مردان هستند».