شعله های مرموز ملکه لوآنا

جامباتیستای 60‌ساله، فروشنده کتاب‌های عتیقه، پس از سکته مغزی از کما بیرون آمده و می‌فهمد بخشی از حافظه‌اش را از دست داده است. او تمام وقایع تاریخی، مسائل ریاضی و متن‌های ادبی را که خوانده به‌یاد دارد. تنها چیزی‌که یادش نمی‌آید تجربه‌های شخصی‌اش است؛ آن‌هم در‌شرایطی‌که دو‌روز قبل از سکته، یکی از دوستانش خبر بسیار‌مهمی به او داده ... رمان «شعلۀ مرموز ملکه لوانا» را باید یکی از جالب‌ترین آثار «اِکو» نامید. درتوضیح این اثر ‌آمده: چه اتفاقی می‌افتاد اگر خاطرات ما ناپدید می‌شدند و مجالی دست می‌داد تا با ذهنی پاک و خالی مانند کودک زندگی را دوباره شروع کنیم. این موقعیت استثنایی چیزی نیست جز «از‌دست‌دادن حافظه و تعلیق در مه فراموشی». این داستان، تصویری گویا از این واقعیت است که انسان بدون داشتن جای پایی محکم در خاطرات روزمره قادر به یافتن معنای خود نیست. احساس پوچی و تنهایی ناشی از این واقعیت، قهرمان داستان را دیوانه‌وار به‌جست‌وجوی گذشته اسرار‌آمیزش سوق می‌دهد. «جامباتیستا بودونی»؛ دلال کتب عتیقه و متون باستانی در‌پی وقوع سکته مغزی، «حافظه اپیزودیک» خود را از دست می‌دهد؛ در‌حالی‌که حافظه‌ عمومی او کاملاً دست‌نخورده باقی مانده و می‌تواند آثار ادبی وقایع تاریخی و هرچه را تا‌به‌حال خوانده است، به‌خاطر آورد. «جامباتیستا» در‌آستانه ناامیدی از بازیافتن حافظه و کشف هویت، خود در میان کتاب‌های پدربزرگش نسخه‌ای نفیس و اصیل از آثار «شکسپیر» می‌یابد که شوک حاصل‌از‌آن، سبب یک سکته دیگر و فرورفتن در کُما می‌شود. در کُما خاطرات از‌دست‌رفته کودکی و نوجوانی‌اش را دوباره زندگی می‌کند و پی به‌این‌واقعیت می‌برد که تمام عمر در جست‌وجوی اولین عشق زندگی‌اش «لیلا سابا» بوده که در نقطه‌ای از زندگی به‌یک‌باره او را گم کرده است. در بخشی از رمان می‌خوانیم: «توی یک هزارتوی پرپیچ‌وخم افتاده بودم. هر راهی که در‌پیش می‌گرفتم، به بیراهه می‌رسید و گریزی نبود. علاوه‌بر‌این، از کجا می‌خواستم بیرون بیایم؟... من می‌خواهم مثل علی‌بابا وارد غار شوم؛ وارد غارهای حافظه!» این اثر با ترجمه فرزانه کریمی در 448صفحه با قیمت 269هزارتومان توسط انتشارات «خوب» منتشر شده است.

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه