بهیاد ترانهسرای «رودخونهها» و «خرچنگهای مردابی»
«محمدعلی بهمنی»؛ غزلسرایی با روح نیمایی
«محمدعلی بهمنی» در سال ۱۳۷۸ تندیس «خورشید مهر» بهعنوان برترین غزلسرای ایران را دریافت کرد. او همچنین برگزیده اولیندوره جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش «شعر کلاسیک» بود. سال ۱۳۹۷ کتاب «روزگار من و شعر» زندگینامه او؛ بهقلم «احمد امیرخلیلی» توسط انتشارات «نگاه»؛ و در سال ۱۳۹۸ بهصورت کتاب گویا با صدای «بهروز رضوی» منتشر شد.
«محمدعلی بهمنی»؛ شاعر درپی سکته مغزی و وخامت شرایط جسمانی، در سن ۸۲سالگی در روز جمعه ۹ شهریورماه ۱۴۰۳ در تهران درگذشت. عباس سجادی (سخنگوی ستاد پیگیری وضعیت حال استاد بهمنی) خبر درگذشت این شاعر را داد و بهگفته او؛ علیرغماینکه در آخرین لحظات پزشکان تلاش کردند با احیای قلبی وضعیت حال استاد را به پایداری برسانند؛ اما پس از دوبار احیای قلبی، اینمهم میسر نشد و استاد «بهمنی» حوالی ساعت ۲۳ روز جمعه آسمانی شد. «بهمنی» اواخر خردادماه ۱۴۰۳ دراثر سکته مغزی در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری شد. پزشکان اعلام کرده بودند که این شاعر، قدرت تکلم خود را از دست داده است؛ اما در روزهای بعد وضعیت سلامت او روبهبهبود رفته و قدرت تکلمش را بازیافته بود؛ بااینحال، سلامت این غزلسرا چهارشنبهشب ۳۱ مردادماه ۱۴۰۳ بعد از خونریزی مغزی مجدد روبهوخامت رفته بود. وی یکی از توانمندترین و مؤثرترین ترانهسرایان ایندوره بود و تاکنون با هنرمندان بسیاری در عرصه موسیقی همکاری داشته که از جمله شاخصترین آنها زندهیاد «ناصر عبدالهی» است. بین آثار او، «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» در رشد غزل معاصر، مجموعهای تأثیرگذار است. «عشق» از جمله مضمون غزلهای اوست. بسیاری براینعقیدهاند که غزلهای او وامدار سبکوسیاق «نیما یوشیج» است؛ آنچنانکه خود او گفته بود «جسمم غزل است اما روحم همه نیماییست؛
رضا اسماعیلی (شاعر و منتقد ادبی) بااشارهبه تفاوت و وجهتمایز غزلهای «محمدعلی بهمنی» با سایر غزلسرایان گفته است: «او راه جدیدی را که توسط سیمین بهبهانی، حسین منزوی و منوچهر نیستانی آغاز شده بود، پیش گرفت. بهمنی نیز سعی کرد از قابلیت و ظرفیت شعر نیمایی استفاده کند و به شعر طراوت ببخشد بههمیندلیل غزل او غزل نو و نیمایی و متفاوت با غزل کلاسیک است. او یکی از غزلسرایان نیمایی بود. نخستین مجموعهشعرش باعنوان «باغ لال» را سال ۱۳۵۰ منتشر کرد. اینمجموعه، اشعار نیمایی بود و بعدازآن مجموعه در بیوزنی را که اشعار آزاد و شاملویی بودند، منتشر کرد». بهگزارش ایرنا؛ این شاعر باتأکیدبر ارادت «بهمنی» به «نیما یوشیج»، گفت: «بهمنی با بهرهگیری از گفتار نیمایی قدم در راه سرودن غزلهایی نو نهاد. حتی در مجموعه در باغ لال، سه غزل گنجانده بود که نشاندهنده غزلسرایی او از همانسالها بود؛ بااینکه سرودن شعر را در قالب نیمایی آغاز کرد». وی بااشارهبهاینکه «بهمنی» سالها در بندرعباس زندگی میکرد، گفت: «بهمنی در آنجا مدیریت یک چاپخانه را برعهده داشت و چندسالپیش امکانی در تهران مهیا شد و دراینشهر زندگی میکرد». این پژوهشگر بااشارهبه قرار دیداری که شاعران با شنیدن سکونت «بهمنی» در تهران با او گذاشتند، افزود: «قبلازاین دیدار بهمنی توصیه کرد که آپارتمانش نُقلیست و بهتر است تعداد شعرا مناسب باشد. درنتیجه ۱۰ تا ۱۲ شاعر به دیدار او رفتیم. شاعران شعر میخواندند و گاهی شعر را به او تقدیم میکردند. درپایان هم استاد یکربع درباره غزل صحبت کرد و درایننشست، توضیحاتی درباره شعرهای سیمین بهبهانی، منوچهر نیستانی و حسین منزوی داد. او این غزل مشهورش را نیز خواند؛ جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی ست/ در آینه تلفیق، این چهره تماشایی ست؛ او دراینبیت میگوید بااینکه غزل میسراید، از نیما تأثیر پذیرفته است». اسماعیلی بااشارهبهاینکه زبان شعر «بهمنی»، ساده، صمیمی و صادقانه است، اظهار داشت: «در غزل بهمنی پیچیدگی نمیبینیم؛ انگار او با ما در غزل حرف میزند. یکیدیگر از خصوصیات او حشرونشر و نشستوبرخاست با جوانان بود. او هیچوقت با نوآوری جوانان مخالف نبود و معتقد بود اگرچه برای خلق حرف نو باید با عرقریزان روحی گام برداریم و ممکن است زمین بخوریم؛ اما باید به اینمهم بپردازیم». این منتقد ادبی باتأکیدبراینکه «بهمنی» با جوانان بیشتر از شاعران پیشکسوت وقت میگذراند، افزود: «او اشعار جوانان را گوش میکرد و اگر نکتهای بهنظرش میرسید، به آنها توضیح میداد. حتی وقتی رئیس شورای شعر و موسیقی وزارت فرهنگوارشاد اسلامی بود، شاعران جوان به دیدارش میرفتند و شعرهایشان را برای او میخواندند؛ اگر هم نکتهای بهنظرش میرسید میگفت». بهگفته او؛ «بهمنی» برای جوانان ارزش قائل بود و میگفت که شعر آینده ایران را باید جوانان بسازند. بههمیندلیل معتقد بود نباید برای پیشرفت جوانان مانع ایجاد کرد. او بااشارهبهاینکه از زمان اولین سکته مغزی، اخبار درارتباطبا سلامت «محمدعلی بهمنی» را دنبال میکرد، افزود: «متأسفانه امکان برگشت وجود نداشت اما همانطورکه بهمنی گفته است؛ من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم». این پژوهشگر باتأکیدبراینکه «بهمنی» با شعرهایش در جامعه ادبی زندگی میکند، گفت: «با مرگ جسمانی او، یاد و خاطرهاش فراموش نمیشود. بهترین یادگار مجموعهآثار باقیمانده از او هستند که باید تجدیدچاپ، نقدوبررسی شوند». بهگفته اسماعیلی؛ باید بهعنوان غزل نو و نیمایی بر روی آثار «بهمنی» بحث و بررسی شود تا جوانان بادرنظرگرفتن تجربیاتش راه او را ادامه دهند و بتوانیم در آینده باغ هزاردرخت ادبیات داشته باشیم؛ سیمین بهبهانی، حسین منزوی و منوچهر گلستانهای دیگر متولد شوند و پرورش یابند. «محمدعلی بهمنی» (۲۷ فروردین ۱۳۲۱ - ۹ شهریور ۱۴۰۳)؛ شاعر و غزلسرا بود. وی درباره تولد خود گفته بود: «دوماه به زمان تولدم باقیمانده بود که برادرم در دزفول بیمار شد. خانواده هم از اینفرصت استفاده میکنند به عیادتش بروند. ایناستکه در قطار بهدنیا آمدم و در شناسنامهام درج شد متولد دزفول. چون داییام من در ثبتاحوال آنمنطقه بود، شناسنامهام را همانزمان میگیرد. البته زیاد آنجا نبودم، همانزمان ۱۰روز یا یکماه را در آنجا سپری کردیم؛ دراصل، تهرانی هستیم. پدرم برای ده ونک و مادرم برای اوین است. دراصل ساکن خود بندرعباس بودیم. کودکی را تهران، بخش شمیرانات، شهرری، کرج و ... بهصورت پراکنده بودیم. ازآنجاکه پدرم شاغل در راهآهن بود، مأموریتهای ایستگاهی داشت. از سال ۱۳۵۳ به بندرعباس رفتم». او در چاپخانه با «فریدون مشیری» که آنروزها مسئول صفحه شعر و ادب «هفتتار چنگ» (مجله روشنفکر) بود، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰؛ وقتی تنها نهسال داشت، در مجله «روشنفکر» بهچاپ رسید. شعرهای او از همانزمان تاکنون بهطور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف انتشار یافته است. «بهمنی» از سال ۱۳۴۵ همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و برنامه «صفحه شعر» را با همکاری شبکه استانی خلیجفارس ارائه داد. «بهمنی» در سال ۱۳۷۴ همکاری خود را با هفتهنامه «ندای هرمزگان» آغاز میکند و صفحهای باعنوان «تنفس در هوای شعر» را هرهفته در پیشگاه مشتاقان خود قرار میدهد. وی از سال ۱۳۵۳ ساکن بندرعباس شد. پس از پیروزی انقلاب، به تهران آمد و مجدداً سال ۱۳۶۳ به بندرعباس عزیمت کرد و آنجا ساکن شد. او مسئول چاپخانه «دنیای چاپ» (بندرعباس) و مدیر انتشارات «چیچیکا» (در گویش بندرعباسی بهمعنای قصه) در بندرعباس بود. او در بهمن ۱۳۸۵ با حضور در «ایسنا»، درباره غزل و اینکه دلواپسی برای آن ندارد؛ زیرا این قالب تمامشدنی نیست و بایدها و نبایدهای روزگار خود را در خویش میگیرد؛ و تأثیر نیما در غزل معاصر، تأثیرگذاران غزل امروز، غزل پستمدرن و ... سخن گفت. پس از گذشت ۱۸سال این مصاحبه بازنشر میشود که در آن گفته بود: «غزل بعد از نیما نمیتوانسته از او تأثیر نگرفته باشد و کسیکه امروز در حیطه غزل کار میکند، ظرف غزلش را از رودخانه نیما پر کرده و تشنگی را از این رود برطرف میکند. خود من هم که بارها گفتهام در جسمم همه غزل و روحم همه نیماییست. شاید بتوان گفت خودم اولینبار نام غزل نیمایی را بهکار بردم و فراتر از این معتقدم سالیانسال غزل بعد از نیما از این شاعر متأثر است و حتی در حوزههای هنری نیز نوع نگاه، زاویه دید و اندیشه او حضور دارد». او درباره شاعران تأثیرگذار در عرصه غزل معاصر نیز توضیح داد: «بعد از نیما کسانی بایست میبودند که حرفهای او را درباره شعر و ذات آن در شکلهای پسند خود ظاهر کنند. بهباور من، ه.ا. سایه (هوشنگ ابتهاج) پلی بین غزل دیروز و امروز میگذارد که خود از این پل نمیتواند عبور کند و در شعر او این عبور از پل را نمیبینیم؛ اما استواری این پل از سایه است. اولین کسیکه بعد از او از این پل عبور میکند، منوچهر نیستانی است که عبور فاتحانهای از این پل دارد و ترسها را میریزد و این فکر را گسترش میدهد که لااقل میتوان از این پل عبور کرد». شاعرِ «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» با یادکردن از «حسین منزوی» بهعنوان شاعری که بعد از «نیستانی» از این پل عبور کرد، متذکر شده بود: «منزوی جزو اولین کسانی بود که نهتنها از این پل عبور کرد بلکه روی این پل رقص و سماع خاص خود را بهنمایش گذاشت و این منظره کافیست که دیگران جذب عبور از این پل شوند. خیلیها نتوانستند به عبور از این پل برسند و خیلیها هم رفتند. نباید خود را به این جمع اضافه کنم؛ اما شوقم همیشه عبور از این پل بوده است». سراینده «شاعر شنیدنیست» بااشارهبه کسانیکه در عرصه غزل تلاشی کردند و نامی از آنان باقی نماند، معتقد بود: «تلاش اینعده مهم است و اگر نتوانستند به مقصد برسند، مقوله دیگریست که زمانه قضاوت خواهد کرد». او درباره نحلههایی نظیرِ «غزل فرم» متذکر شد: «با نامگذاریهایی که روی اتفاقاتیکه در شعر میافتد صورت میگیرد، مشکل دارم؛ اصولاً با نامگذاریها موافق نیستم. درعینحالکه یک اسم محرک است اما زیرسؤالبردن گذشته شعر ما، در این نامگذاریها اتفاق میافتد؛ یعنی شعر ما از گذشته وقت نداشته که حرکت کند و از امروز میخواهد اینکار را انجام دهد. درواقع نامگذاری این فرآیند، تخریبسازیست. البته بعضیازآنها نیز قشنگ است». او درعینحال اعتقاد داشت: «برای سرودن غزل پستمدرن، باید شرایط پستمدرن را در اَشکال هنرمان ارائه دهیم؛ اما هنر ما از مدرن عبور نکرده که به پستمدرن برسیم. ابتدا باید اینموضوع را حلاجی کرد که آیا آموزههای پستمدرن ما را به تحول دیگری میرساند یا در شعر پیشینهدار ما نبوده؟ آیا در مولانا این حرکات نبود؟ اتفاقاً بسیاری از کارها شناسههایی دارد که کاریکه میخواهیم در شعر پستمدرن انجام دهیم، در آنها هست؛ مثلاً در سبک هندی بسیار از کارهاییکه میخواهیم در پستمدرن انجام دهیم، وجود دارد». او همچنین گفته بود: «اگر نام این پاشیدگی در غزل امروز را بخواهیم پستمدرن بگذاریم، انسجام درونی ندارد و انسجام بیرونی نیز آنقدر به فرم نزدیک است که ازآنسوی فرم افتاده. اگر با اینگونه رک و صریح برخورد کنیم، به این متوسل میشوند که شما نسلی هستید که ما را نمیفهمید». بهباور این غزلسرای معاصر؛ به این گونهی شعری، یک تحمیل دیرینهشده که میگویند «قالب غزل»؛ همینقدر که غزل را قالب میدانیم، حدودی برای اثرمان قائل شدهایم. اگر تحمیل را برداریم، غزل را شکل دیده و حدودی را برای خود قائل نباشیم، حرفی را که میخواسته زده و خواهد زد؛ بنابراین غزل را باید از قالب بودن درآورد و یکشکل شعری دانست. اگر اینگونه ببینیم، تمامشدنی نخواهد بود. او افزوده بود: «وقتی بسیاری از اشعار مولانا را میخوانیم، میبینیم باآنکه قافیهای ندارد، آن شعریت و هستی ما را دنبال خود میبرد. بهشکل غزلوارههایی که شاعران دهه بعد از نیما باتوجهبه شرایط روزگار خود گفتهاند بنگریم، میبینیم حتی مفاهیم غزلی دارد. شعر کلاً ریسمانیست که یکسرش دست دیروزیها و یکسرش دست فرداییهاست. ما اینوسط دلشوره پارهشدن ریسمانی را داریم که درطول قرنها پاره نشده است».