شطرنج
«شطرنج» یکی از داستانهای تحسینشده «تسوایگ» است؛ درباره مسافران یک کشتی که با یک قهرمان شطرنج مسابقه میدهند. «شطرنج» قصهای کوتاه دارد؛ اما یکی از بهترین و تأثیرگذارترین داستانهای «تسوایگ» است که تصویری شدیداً تأثیرگذار و درعینحال آزاردهنده از وسواس فکری و بهای نبوغ ارائه میدهد. گروهی از مسافران یک کشتی سیاحتی، قهرمان شطرنج جهان را به مبارزه میطلبند. درابتدا آنها شکست میخورند؛ تااینکه توسط یک «غریبه» از میان جمعیت، راهنمایی میشوند؛ مردیکه برای بُردن، دست به مخاطره میزند. نویسنده در «شطرنج»، با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، مخاطب را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. در رمان «شطرنج» میبینیم که «آقای ب» بعدازآنکه کتابِ خودآموز شطرنج را میرباید، برای کاستن از زجر و عذاب تنهایی و سکوت، در سلول انفرادی به شطرنج پناه میبرد و زیروبمها و ریزهکاریهای آنرا فرامیگیرد؛ او چنان مفتون و مجذوب این «بازی شاهانه» میشود که احساس میکند در سرزمین دیگری که برای او ناشناخته است، قدم گذاشته. «تسوایگ» درآنزمان بهمانند شاهِ بازی شطرنج که در تنگنای بازی گیر کرده و راه پسوپیش نداشته باشد، حس میکرد که در زندگی به چنین تلهای افتاده و همه راهها به روی او بسته شده. دراینرمان، «آقای ب» انسان متفکریست که در گوشه تنهایی، بازی شطرنج را از روی کتاب آموخته و بعد از آزادی با «چنتو ویک»؛ قهرمان بیرقیب شطرنج جهان، رودررو مینشیند و به نبرد میپردازد. «چنتو» جوانیست روستایی و خشن که حتی نامه کوتاه را نمیتواند بیغلط بنویسد و درعینحال در شطرنج بیهمتاست؛ و میتواند نمادی از نازیهای پیروزمند باشد که به ارزشهای فرهنگی بیاعتنا بودند. «آقای ب» نیز شاید نمونه دیگری از خود نویسنده است. او از صحنه نبرد برنده بیرون میآید؛ اما عهد میکند دیگر شطرنج بازی نکند؛ شاید اگر «تسوایگ» نیز از نویسندگی دست میکشید، زنده میماند.