لزوم آمادهسازی کودکان برای رفتن به مدرسه و حضور در جامعه
دکتر علیاصغر شاملو
به جرئت میتوان گفت که داستان پینوکیو نوشته کارلو کلودی نویسنده ایتالیایی بعد از قرآن و انجیل تنها کتابیست که به تمام زبانهای دنیا ترجمه شده است. داستان از آنجا شروع میشود که نجار پیری بهاسم پدرژپتو که تنهای تنها زندگی میکرد، تصمیم میگیرد که یک عروسک چوبی درست کند که حکم فرزند او را داشته باشد. از طرف دیگر، فرشتهای مهربان تصمیم میگیرد که آرزوهای پیرمرد را جامه عمل بپوشاند و به عروسکی که پدر ژپتو درست کرده بود، جان بدهد و او را به انسان تبدیل کند. پدر ژپتو، فرزندش را که پینو کیو نام داشت به مدرسه میفرستد. در مسیر مدرسه، پینو کیو با روباه مکار و گربهنره آشنا میشود که آنها او را به نمایش خیمهشببازی دعوت میکنند. پینوکیو فراموش میکند که باید به خانه برگردد و بهجایش تصمیم میگیرد که بههمراه گروه خیمهشببازی از این شهر به شهر دیگری سفر کند. دراینراه کمی پول بابت نقشی که در خیمهشببازی بهعهده گرفته بود، پسانداز میکند و در مسیر بازگشت، گربهنره و روباه مکار با فریب، پولهای او را میگیرند و در پایان جانش را از دست میدهد. از ماجراهای پینوکیو و سرنوشت تلخ او مطالب بسیاری را میتوان آموخت؛ بهویژه توجه به نکات موجود در این داستان برای والدینی که فرزند یا فرزندانی دارند، ضرورت دارد که پیش از فرستادن آنها به مهدکودک، به مدرسه و به جامعه، بایستی حداقلهایی را به فرزندانشان آموخته باشند. اما چرا گربهنره و روباه مکار بهراحتی میتوانستند پینو کیو را فریب دهند؟ بهشکلی که هرکاری آنها میخواستند پینوکیو انجام میداد؟ آیا دلیلش این نبود که پدر ژپتو نتوانسته بود پینوکیو را آماده زندگی در بیرون از محل نجاریش کند؟ آیا دلیلش این نبود که داشتن کیف، کفش، قلم و دفتر برای رفتن به مدرسه کافی نیست؟ چرا پدر ژپتو خطرات احتمالی موجود در جامعه را به پینوکیو گوشزد نکرده بود؟ و پرسشهای متعدد دیگری که تأمل در پاسخ به آنها میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات امروزه والدین پیش از فرستادن فرزندانشان به مهد و مدرسه باشد. یکی از درسهای بسیار بزرگی که داستان پینوکیو به ما میدهد، ایناستکه نهتنها باید فرزندانمان را آماده حوادث احتمالی و خطرات بیرون از خانه کرده باشیم؛ بلکه حتی باید به آنها در چگونگی استفاده از دادههای عقلیشان در زمان تصمیمگیری نیز آموزش لازم را داده باشیم. شابد بهنظر کماهمیت برسد ولی اگر ما اصولی را در خانه رعایت کرده باشیم، در این مورد بسیار تأثیرگذار است و موجب میشود که فرزندان ما سربههوا نبوده و مسئولیتپذیرتر باشند و بتوانند در زمان لازم، تصمیمگیریهای بهتری داشته باشند. بهعنوان مثال؛ اگر با خریدن کادوهای مناسب سن فرزندمان و رعایت قیمت و ارزشمند بودنشان و آموزش محدودبودن در خرید، به بچههایمان ارزش پول را بیاموزیم و درک کنند که پول بهراحتی بدست نمیآید ولی بهراحتی از دست میرود، آنها نیز قدر پولشان را بیشتر دانسته و به مانند پینوکیو، گربهنرهها و روباههای مکاری که در جامعه هستند، پول آنها را بهراحتی از دستانشان خارج نمیکنند. کوتاه سخن؛ ما بهعنوان والدین، باید و موظف هستیم که فرزندانمان را برای زندگی در خارج از خانه، یعنی جایی که خودشان باید مراقب خودشان باشند؛ جایی که در واقعیت، هیچ فرشتهای وجود ندارد، آموزش داده باشیم و آنها را آماده کرده باشیم. باید به کودکان آموزش داد که واقعیت جامعه خارج از خانه، نهتنها رؤیایی بلکه خیلی هم خوب نیست. هرچند انسانهای خوب و مهربان بسیاری در دنیا وجود دارند ولی وظیفه ما تکیه به حضور آنها در کنار فرزندانمان مثل فرشته مهربان در کنار پینوکیو نیست بلکه وظیفه ما آماده کردن فرزندانمان برای مراقبت از خودشان است. رعایت یک سری اصول میتواند تضمین نسبی مطمئنی برای حفاظت از فرزند ما در خارج از خانه باشد که به برخی از آنها اشاره میکنیم: 1. اجازه انتقادکردن به فرزندانتان را بدهید. شما هم حتماً اشتباه میکنید؛ چراکه انسان حتمیالخطاست؛ پس اجازه بدهید که فرزندانتان ازشما انتقاد کنند، نه اینکه از شما بترسند. این جمله که در ایران رایج است «بچه باید ازکسی حساب ببرد»،برای سلامت روان فرزند ما بهمانند سم و زهر عمل میکند. 2. اجازه بدهید درتصمیمات معمولی خانه و عملیکردن آنها همراه شما باشند تا با مشکلات و عملیکردن تصمیمات، خطرات احتمالی را تجربه کنند. 3. درمقابل اشتباهات فرزندانتان آنها را بهطور جدی تنبیه نکنید تا کارها و اهدافشان را از شما پنهان نکنند. 4. همیشه آغوش باز داشته باشید تا دردسرها و مشکلات خارج از خانه را با شما درمیان بگذارند. 5. اجازه بدهید در مواردی که مربوط به آنهاست و سرنوشتساز نیستند، خودشان تصمیم بگیرند و دراین راه پشتیبانیتان را آنها دریغ نکنید. 6. اشتباهات و خطاهای فرزندانتان را به رخ آنها نکشید؛ سرزنششان نکرده و آنها را با دیگران مقایسه نکنید. 7. از برچسبزدن به فرزندانتان حتماً خودداری کنید و اشتباهات آنها را به حساب رفتارشان بگذارید نه هویتشان. بهطور مثال، اگرفرزند شما اشتباهی مرتکب شده است، به او نگوئید که چقدر بیدستوپا هستی؛ چقدرخنگی؛ همیشه اشتباه میکنی؛ مگر نمیفهمی و ... بلکه به او بگوئید که این کاری که کردی اشتباه بود. بهگفته دیگر، رفتار او را زیر علامت سوال ببرید، نه هویت او را. 8. به فرزندتان اعتماد عاقلانه و محتاطانه بکنید تا او بیاموزد که درحالیکه میتواند به دیگران اعتماد و اطمینان کند، ولی حواسش جمع باشد که دچار مشکل نشود و اگر مسئلهای پیش بیاید والدین از او پشتیبانی میکنند. 9. جامعه انسانی، صرفاً نه گلستان است نه خارستان؛ بلکه درگلستانی زندگی میکنیم که پر از خار است. پس به آنها بیاموزیم که پیش از هر تصمیمی، اول با والدین خود مشاوره کنند و شما والد گرامی، شما هم حتماً بایستی از پیش اصول مشاوره با فرزند را آموخته باشید. 10. به فرزندانتان از سهسالگی به بعد مسئولیت درخور تواناییشان بدهید و حتماً آنها را تشویق کنید؛ حتی اگر آن کار را درست انجام نداده باشد.