تاملی بر شاهنامه فردوسی؛

چنین است کِردار چرخ بلند

گردآوری: اسداله ناظری

دوره سوم حوادث نیمه ی تاریخی و نیمه داستانی شاهنامه است که با روری کار آمدن بهمن که اردشیر هم خوانده شده است- آغاز می‌شود پس از ذکر حوادث مربوط به عصر اسکندر که به روایت شاهنامه از تبار دارا نواده دختری اسفندیار، و ایرانی است. و یاد کرد کوتاهی از اشکانیان و وقایع مربوط به عصر ساسانیان از اردشیر تا یزد گرد، به طور کلی مطابق با تاریخ روایت می‌شود، هر چند مایه‌های داستانی و پهلوانی آن همچنان نظر گیر و تا حدود زیادی با دیگر بخش‌های کتاب هم آهنگ است. عمده ترین مقاطع ای بخش پادشاهی اردشیر و دوره ی بهرام گور و کسری انوشیروان است. شاهنامه یک اثر حماسی- کتاب شاهنامه را عموماً از میان انواع ادبی "حماسه" می نامند. حماسه نوعی اشعار روایتی است که در آن به بیان اعمال قهرمانی و افتخارات نژادی و ملّی و یا فردی پرداخته می آید، به گونه ای که شامل انواع مظاهر و مسائل گوناگون زندگی یک ملّت در طول سیر تاریخ نیز بشود. شاهنامه با داشتن شخصیتهایی بر جسته و پهلوانی نظیر رستم،اسفندیار، سیاوش، سهراب، گودرز، طوس، بهرام و... از لحاظ پهلوانی و جنبه های رزمی سرشار و غرور انگیز است. گذشته از سرگذشت‌های پهلوانی، داستانهای غنایی و شاعرانه، از قبیل بیژن و منیژه زال و رودابه، خسرو و شیرین و داستانهای خیالی و پر معنا و سرشار از رمز و راز و حتی حکایت‌های عارفانه مانند پایان کار کیخسرو نیز هست، به اضافه ی بسیاری رویدادهای تاریخی که اغلب فاقد کیفیت داستانی است. بخشی دیگر از اشعار شاهنامه جنبه اَندرزی و تعلیمی دارد، که شاعر در آنها طرح مسائل گوناگونِ فلسفی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی پرداخته است، از بیان خودیااز زبان قهرمانان وشخصیت‌های کتاب به ویژه پادشاهان و موبدان و ردان وبِخردان. ابیات تعلیمی شاهنامه را حدود ده در صد از کلّ آن بر آورد کرده اند، که با ظرافتی شاعرانه و خردی عملی و حکیمانه در آمیخته و کتاب را در حوزه معیارهای انسانی و در وجه عملی آن به مجموعه ای از مکارم اخلاق بدل کرده است. نمونه هایی از این گونه ملاحضات نغز در ضمن و پایان داستان‌ها بسیار آمده است. پس از آن که پَهلوی سهراب جوان نادانسته به دست پدر دَریده می شود و رستم به خطای خود واقف می‌شود، روی می خراشد و به درد می گرید و خاک بر سر می کند، فردوسی پایان کار را بدین گونه حکیمانه می بیند و با این بیان گرانی بار غم دل خود می کاهد:
       چنین است کِردار چرخ بلند
                          به دستی کلاه و به دیگر کَمَند
       چو شادان نِشینَد کسی با کلاه
                          به خمّ کَمندش رُباید ز کاه
       چرا مهر باید همی بَر جهان
                          بباید خُرامید با هَمرهان
       چُن اندیشه ی گنج گردد دراز
                          همی گشت باید سوی خاک باز
       اگر هست از این چرخ را آگهی
                          همانا که گشته ست مغزش تهی
       چنان دان کَزین گردش آگاه نیست
                         زِ چرخ بَرین بگذری راه نیست
       بدین رفتن اکنون بباید گریست
                         ندانم که کارش بفرجام چیست
از این گونه سخنان پیداست که کارزارهای خونین و کشته شدن نیکان و پهلوانان و ویران گشتن دودمان‌ها و زبونی فرادستان و بازی‌های روزگار، شاعر رازدان توس را اندوهگین و پژمرده حال می‌کرده و او را در برابر راز های سر به مهر آفرینش و سکوت فرو می برده است از این رو گاهی در حالتی میان شک و یقین، تاثرات خاطر خود را با سخنانی زیبا و حکیمانه بیان می کرده است در همه این موارد، شاعر آگاه ما از اینکه جهان و شکوه آن گذران است و آدمی باید در این سرای سپنجی( خانه موقتی)دلیر و فداکار و خردمند و راست کِردار و نیکو دِل از کنار همه ی غمها بگذرد، در رنج است . پس از آن که ضحاک ستمگر به پاسخ کِردارهای نا ستوده اش در کوه دماوند به بند کشیده می شود، فردوسی حکیم این گونه عبرت آموز داد سخن می‌دهد:
       بیا تا جهان را به بد نسپریم
                           به کوشش همه دست به نیکی بَریم
       نباشد همی نیک و بد پایدار
                          همان به که نیکی بود یادگار
       همان گنج دینار و کاخ بلند
                         نخواهد بُدن مَر تُرا سُودمند
       فریدون فَرخ فِرشته نَبود
                         زِ مشک و زِ عَنبَر سرشته نبود
       بِداد و دِهش یافت آن نیکویی
                         تو داد و دِهش کن فریدون تویی
نمونه ابیات وصفی هم در شاهنامه کم نیست و صفتهایی که برای سرو سامان‌دادن داستانها و تجسٌم کِردار و رفتار و مَنشِ قهرمانان کتاب ضرورت داشته، استاد توس در حدٌِ نیاز از آنها سود برده است. این توصیفها اَعَمٌِ است از وصف تن و توش و کِردار پهلوانان وتوصیف صحنه‌هایِ کارِ زاروَصف آرایی‌های و رَجَز خوانی‌ها و در کنار آن وَصفِ سِلاح‌ها و اسبان و یا مظاهر گوناگون طبیعت. نمونه ای را از وصف لشکر کاووس، زمانی که عازم نَبرد با شاه هاماوران است کفایت می‌کنیم:
       چو کاووس لشکر به خشکی کشید
                              کس اندر جهان کوه و صحرا ندید
       جهان گفتی از تیغ و از جوشن است/
                              ستاره زنوک سنان روشن است
       ز بس خُودِ زَرین و زَرین سِپَر
                               به گردن برآورده رخشان تَبَر
       تو گفتی زمین گشت زَرِ  روان
                              همی بارَد از تیغ هندی روان
       بِدَرّید کوه از دَم و گاو و دَم
                              زمین آمد ازسُمّ اسبان به خم
مضمون و محتوای برخی از داستانهای شاهنامه ازجوهر تراژیک نیزسَر شاراست. از آن میان برای نمونه از سوگند‌نامه سهراب می توان یاد کرد، که با والاترین  تراژدیهای جهان برابری می‌کند و با وجود آن که نمونه های جهانی آن در ادبیات دیگر ملل فراوان و افزون از هشتاد و  پنج است، با این حال محققی انگلیسی به نام "پاترکه"همه ی این قصه ها را درکتابی گِرد آوری کرده پس از مقایسه همگی آنها داستان فردوسی را از نظر ساختمان و حوادث کاملترین همه آنها دیده و به همین لحاظ کتاب خود را هم رستم و سهراب نامیده است.

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه