یادداشت

کاسه‌های داغ‌تر از آش!

سروناز بهبهانی

حتما عبارت «کاسه داغ‌تر از آش» را شنیده‌اید؛ کافی‌ست از خودمان شروع کرده، سر در خانواده چرخانده و سپس نگاهی به جامعه بیاندازیم تا نمونه‌های عملی این ضرب‌المثل را نیز به‌‌وفور ببینیم. به‌زعم اکثر کارشناسان علوم اجتماعی، یکی‌از مشکلاتی که جامعه امروز ما با آن دست‌به‌گریبان است، عدم مسئولیت‌پذیری و پائین‌آمدن سطح تعهد افراد به انجام وظایفی‌ست که بر عهده‌شان محول شده و درست از همین نقطه است که فرافکنی‌ها، توقعات بیجا، تهمت‌زدن‌ها و تجسس بی‌مورد در‌زمینه آنچه به ما ارتباطی ندارد، آغاز می‌شود. نمونه‌های عینی این مسئله را در تمامی حوزه‌ها ازجمله سیاست، فرهنگ، اقتصاد و حتی مناسبات میان‌فردی می‌توان مشاهده کرد. وقتی که فلان مسئول در انجام فلان پروژه ناتوان است و با اولین اعتراض‌ها مقصر را ارگانی دیگر می‌داند که همکاری‌های لازم را با او انجام نداده؛ اکران فلان فیلم، فروش قابل ملاحظه‌ای را در گیشه به‌همراه ندارد و تهیه‌کننده از شورای صنفی اکران گرفته تا بوفه‌های سینما همه و همه را مقصر می‌داند؛ و البته همه اینها چندان عجیب نیست، وقتی که رئیس‌جمهوری، هنوز از راه نرسیده در شعارهای تبلیغاتی‌‌اش تمام نیست‌های موجود در کشور را به مسئول قبلی ارجاع می‌دهد تا مبادا در آینده نقصانی به گردن او و دولتش بیفتد. جالب اینجاست که این عدم مسئولیت‌پذیری در اکثر موارد با مظلوم‌نمایی و ارائه چهره‌ای دلسوز و دلواپس در مواجهه با آنچه که در‌حال رخ‌دادن است همراه می‌شود و نتیجه، جامعه‌ای می‌شود پر از دایه‌های مهربان‌تر از مادر و کاسه‌هایی داغ‌تر از آش که به قول فروغ «... همچنان که تو را می‌بوسند، در ذهن خود طناب دار تو را می‌بافند!» این‌روزها نمود این جریان را در‌حوزه ورزش نیز به‌خوبی می‌توان ملاحظه کرد و باید به قدرت سرایت این ویروس به کوچک و بزرگ، دارا و ندار و ایرانی و خارجی ایمان آورد. ماه‌هاست و شاید هم از ابتدای حضور کی‌روش به‌عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، هر وقت صحبت از شرایط تیم ملی شده، سرمربی محترم، تاریخچه حرفه‌ای دوران مربی‌گری خود را در جهان فوتبال بر سرمان کوبیده و تحت هر شرایطی از هرآنچه که هست و نیست گلایه کرده است. در ابتدا این مطالبات، هم‌صدایی مردم را هم به همراه داشت اما به‌مرور و با تکرار وقت و بی‌وقت آن دیگر کمتر کسی حوصله پرداختن به توقعات بی‌پایان و البته گاه معقول سرمربی را داشت؛ تاجایی‌که درگیری‌های او با مربیان باشگاه‌های مطرح، کم‌توجهی و بی‌حرمتی به بازیکنان داخلی،  لجبازی‌های لفظی و فرمان‌برداری بی‌چون‌و‌چرای مسئولان فدراسیون فوتبال، اندک‌اندک چهره محبوب و یگانه او را دستخوش تغییراتی کرد و آمار مقبولیت عمومی او را تا حد قابلِ‌ملاحظه‌‌ای کاهش داد. اما با لحاظ‌کردن حرف حساب‌های کی‌روش و وارد‌بودن انتقاداتی که بخش عمده آنها به بی‌کفایتی فدراسیون بر‌می‌گردد، به‌نظر می‌رسد که سرمربی محترم تیم ملی هم راه‌های فرار را یاد گرفته و برای تمام مشکلات و کاستی‌هایی که تیم ملی فوتبال با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کند، نوک پیکان انتقادات را به‌سوی خبرنگاران و مردمی می‌گیرد که نه نقشی در ترانسفر بازیکنان دارند، نه در دلال‌بازی‌های خرید پیراهن تیم ملی و دلارهای ناپدید شده! نهایت تاثیرشان شاید چند مقاله انتقادی باشد و درد‌ِدل‌هایی در کوچه و خیابان و اصلا حتی به فرضِ خواستن، زورشان هم بیشتر از این به جایی نمی‌رسد. تازه گویا سرمربی محترم فراموش کرده همان‌گونه که از نامش پیداست، تیم ملی یعنی تیمی که از برآیند استعدادهای یک ملت است و در اینجا یک ملت یعنی مردم ایران. نکته قابل تأمل و اسف‌بار هم اینجاست که چنین اظهارنظرهای تند و یاغی‌‌گری‌های جنتلمنانه‌ای در فاصله چند‌روز تا آغاز جام جهانی بیشتر و بیشتر می‌شود. یعنی درست زمانی که کی‌روش اعلام کرده بعد‌از این جام، ایران را ترک می‌کند و حالا با خیال راحت، رقم خوردن هر نتیجه منفی غیرمنتظره‌ای را به کسانی منتسب می‌کند که کمترین نقش ممکن را در ایجاد این شرایط رقم زده‌اند. او درست در فاصله چهار‌روز تا آغاز مسابقات جام جهانی در‌حالی‌که مربیان تمام تیم‌ها درحالِ روحیه دادن به بازیکنان و مردم کشورشان هستند، حساب بخشی از ملت ایران را از باقی جدا می‌کند و می‌گوید: «شما رسانه‌ها که اولویت‌تان تیم ملی نبود‌، اولویت‌تان لیگ قهرمانان آسیا بود و باعث شدید این باور رنگی در بین بقیه هم پیش بیاید و خواسته 80‌میلیون‌نفر در اولویت قرار نگیرد، شما هم بخشی‌از تحریم‌کننده‌های تیم ملی هستید و فرقی با نایک ندارید». هرچند حساب طرفداران سرخابی و مربیان تیم‌های لیگ برتر و حتی برخی بازیکنان را هم پیش از این‌ها جدا کرده بود! بدون آنکه به‌خاطر بیاورد تمام این افراد هم بخشی‌از آن 80‌میلیون جمعیتی هستند که ایران، تیم ملی‌ آنهاست و در بدبینانه‌ترین حالت هم بیشتر از او قلب‌شان برای افتخارآفرینی کشورشان می‌تپد. اما اینکه شما سرمربی تیم اول آسیا باشید و در فرسنگ‌ها دور از کشور، در آخرین لحظات به‌جای ایجاد هیجان مثبت و حضور در کمپین اشتیاق یک ملت، آنها را چندپاره کرده و لذت و هیجان این رویداد بزرگ را از آنها بگیرید؛ فقط یک معنا دارد و آن این‌است‌که «از ماست که بر ماست» و این ما هستیم که از افراد کاسه‌هایی داغ‌تر از آش می‌سازیم. کی‌روش و امثال او در خوش‌بینانه‌ترین حالت، مهمان ایران و ایرانی هستند؛ اما به‌هم‌ریختگی‌های فرهنگی و اجتماعی ما، در کنار بی‌کفایتی مسئولان اجرایی فرصتی را برای آنها ایجاد می‌کند که به صاحبخانه بتازند و حرمت مهمان‌بودن را هم رعایت نکنند. به‌هم‌ر‌یختگی‌هایی که باعث می‌شود وقتی مردم بسیاری‌از کشورها با شور و هیجان منتظر و آماده  قدرت‌نمایی فرزندان‌شان در این آوردگاه جهانی هستند، ما درگیر این باشیم که چرا فلان نماینده زن مجلس، برای حضور در ورزشگاهی که از فحش‌های ناموسی در آن خبری نیست، مسافر روسیه می‌شود؛ یا هزینه اعزام مقامات دولتی-سیاسی به مراسم افتتاحیه جام جهانی را چه کسی تقبل کرده؛ یا ملی‌پوش ایرانی از آن سر دنیا جواب فلان طناز وقت‌نشناس را چه می‌دهد. واقعا که همه‌چیزمان به‌هم می‌آید... با تمام این اوصاف شکی نیست که کادر فنی و بازیکنان ایران تمام تلاش‌‌شان را برای حضور مقتدرانه در مسابقات جام جهانی خواهند کرد؛ اما نکته دردناک اینجاست که انگار تلخ‌شدن کام‌مان برای هر رویداد شیرینی، دارد به عادت تبدیل می‌شود. حالا کی‌روش در مصاحبه با رسانه‌های انگلیسی پس‌از ابراز لطف به رسانه‌های ایران و حمله‌ای باورنکردنی در زمانی باورنکردنی، با‌تأکید‌بر‌اینکه تیمش برای صعود و پیروزی تا آخرین قطره از خونش را در زمین می‌گذارد؛ گفته است: «بهترین نوازنده هم که باشی با پیانوی شکسته نمی‌توانی معجزه کنی». اما انگار همه‌مان فراموش کرده‌ایم که یک نوازنده هم پیش‌از هرچیز، یک انسان است!

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه