آزارهای خیابانی؛ نگاهی دوباره
سروناز بهبهانی/
گزارش مرکز SSH؛ فعال درزمینه کاهش و ازبینبردن مزاحمتهای خیابانی؛ بهویژه درباره زنان، نشان داده است که 99درصد زنان موردپرسشقرارگرفته؛ انواع مختلفی از آزارهای خیابانی را دیدهاند. بیشاز 65درصد آنها شوخیهای رکیک و متلک را تجربه کردهاند، 23درصدشان به لمسشدن رفتارهای نامناسب فیزیکی اشاره کردهاند و 20درصد از این موضوع شکایت داشتند که تعقیب شدهاند و البته نهدرصد هم مدعی بودند که حتی تا مرحله تجاوز نزدیک شدهاند.
یکیاز مسائلی که امروزه در سطح جامعه بهچشم میخورد ولی کمتر به آن پرداخته شده، مقوله چشمچرانی و نگاه آزاردهنده است که بهویژه درمورد زنان و دختران نارضایتیهای بسیاری را برای حضور آنان در مراکز عمومی همچون پارکها، بازارها و کوچه و خیابان بههمراه دارد. اگر به پدیده چشمچرانی که ناشیاز نوعی بیاخلاقی و عدم رعایت احترام به آزادیهای فردی افراد بهشمار میرود، بهعنوان یک ناهنجاری و آسیب اجتماعی بنگریم، لزوم توجه و ریشهیابی علل بهوجودآورنده آن برای برطرفشدن این معضل ضروریست. درمورد عوامل موثر در ایجاد و گسترش چنین آسیبهایی در سطح جامعه گفتوگویی را با دکتر ایمان هنرپور؛ روانشناس ترتیب دادهایم.
گفته میشود برای سنجیدن میزان ادب در هر جامعهای باید به نوع برخورد و رفتار مردان با زنان آن جامعه نگاه کرد. بهنظر شما این مطلب تاچهحد صحیح است؟
این پرسش از دل یک گفتمان مردانه مطرح میشود؛ یعنی با شالودهشکنی این پرسش این نتیجه برداشت میشود که حتما یک تمایز قطعی بین زن و مرد در جامعه وجود دارد که این تمایز میتواند باعث شود که عدهای با عده دیگر به گونهای خاص رفتار کنند و عدهای بهدلیل وجود فقدانی در ماهیت خود باید مورد احترام قرار گیرند. بهعبارتدیگر باید درنظر داشت که لحاظکردن احترام و ادب ظاهری ازجمله اینکه خانمها برای بیرونرفتن از در یا نشستن، تقدم دارند واقعا برمبنای ادب و احترام بنا شده است؟ و اینکه آیا میتوان گفت که مودببودن مبتنیبر یک قیاس و تمایزگذاری جنسیست؟ درواقع احترام درظاهر واژهای بسیاردلچسب و دلفریب است اما در دل آن میتواند تمایزات بسیار سختگیرانه جنسی، نژادی، طبقاتی و حتی سنی را داشته باشد. زنبودن یا مردبودن استلزاماتی را بهوجود میآورد که روابط میان آندو را با آن استلزامات که قطعا ریشه فرهنگی دارد میسنجند. حال باید از خود پرسید آیا این استلزامات حاکی از نوعی فیزیولوژی خاص در افراد است که مثلا زنان باید اول از در خارج شوند؟ یا اینکه حرمتیست که باید برای تکریم زنان لحاظ کرد؟ بهطورکلی باید معنای ادب و احترم در جامعه مشخص شود اینکه ما زنان را از بسیاری حقوق اجتماعی شان (ازجمله تحصیل در بعضی رشتههای خاص و مشاغل) محروم کنیم ولی برای نشستن و کارهایی ازاینقبیل برای آنها حق تقدم قائل شویم آیا واقعا نوعی احترام محسوب میشود؟
یکیاز آسیبهای موجود در جامعه امروز ایران که میتواند ناقض مقوله رعایت ادب و احترام در جامعه باشد، مسئله چشمچرانی و نگاه آزاردهنده مردان به زنان است. شما این مورد را تاچهحد بهعنوان یک آسیب اجتماعی میپذیرید؟
در مورد چشمچرانی باید به چند مورد اشاره داشت: اول اینکه یک شکل آن میتواند ناشیاز نوعی بیماری بهنام ویریسم (Voyeurism) باشد که در آن شخص لذت جنسی را ازطریق نگاهکردن بهویژه بهصورت پنهانی کسب میکند. یکیاز علتهای مهم بروز این بیماری احساس عدم امنیت روانی در دوران کودکیست. یعنی اگر شخص در دوران کودکی ازسوی پدر و مادر خود احساس امنیت نکند، در بزرگسالی در مواجه با جنس مخالف دچار مشکل میشود و رابطه نزدیک، احساس عدم امنیت روانی را در او دامن میزند به همین سبب سعی میکند از دور نیاز روحی خود را جبران نماید که از نمونههای شایع آن اینروزها پخش و تماشای عکسها و فیلمهای خصوصی افراد در اینترنت است.
عدهای از جامعهشناسان برایناعتقادند که بحث کالاشدگی انسان در دنیای جدید بسیار قابل بررسیست، یعنی ما با نگاه به دنیای اطراف در مقام مصرفکننده قرار میگیریم. آیا مقوله چشمچرانی را میتوان در زمره بحث کالاشدگی در روابط انسانهای عصر امروز مطرح کرد؟
بحثی که شما مطرح میکنید بهلحاظ اجتماعی درست است اما بهلحاظ فردی جنبه بیمارگونهای محسوب نمیشود. بهلحاظ فردی وقتی شخصی به دیگری بهعنوان کالا نگاه میکند، احتمالا دچار نوعی بیماری بنام فتیشیسم (Fitishism) است که بهگونهای شیءشدگی جنسیست و در آن فرد جنسیت را بهجای یک موجود جاندار که میتواند رابطه دوسویه با او داشته باشد به یک موجود بیجان یا موجودی که با او رابطه یکطرفه دارد کاهش میدهد اما از جنبه روانشناختی میتوان کمرنگشدن عواطف فردی را عاملی موثر بهشمار آورد. در بحث کلان موردی که شما اشاره کردید صحیح است اما در زمینه فردی روانشناسان برایناعتقادند که اگر شخصی در دوران کودکی رابطه عاطفی بدنی نزدیک با مادر را تجربه نکرده باشد (در شرایط نرمال، مادر باید روزانه چندساعت فرزند را در آغوش بگیرد و ببوسد) یکیاز اصلیترین پایههای اختلالات جنسی روانی در فرد شکل میگیرد. مثلا کسانی که به بیماری پارافیلیا (اختلالات جنسی) دچار میشوند عمدتا از رابطه نزدیک عاطفی یا فیزیکی با مادر محروم بودهاند. اگر بخواهیم نگاهی آسیبشناختی به مقوله مطرحشده داشته باشیم باید بپذیریم که در فرهنگ کلی جامعه نیز با نواقصی در زمینه تربیت مواجه هستیم. مثلا در دوران کودکی بسیاریاز پدر و مادرها براینباورند که در جلوی کودک نباید زیاد به یکدیگر محبت کنند، همدیگر را در آغوش بگیرند و ببوسند چرا که فکر میکنند به زبان عامیانه «روی بچه زیاد و چشم و گوشش باز میشود!» در نتیجه این کودک هیچگاه محبتکردن را بهطور واقعی درک نخواهد کرد. درواقع زمانیکه شما احساس میکنید مادرتان بهعنوان کالایی برای پدرتان است که برای او غذا میپزد و از او پذیرایی میکند اما هیچگونه رابطه متقابل عاطفی را میان آنها مشاهده نمیکنید، کودک طبیعتا نسبت به جنس مخالف نیز همین برداشت را خواهد داشت. یعنی فکر میکند او نیز بهصورت کالایی برای جنس مخالف است و درواقع نوع نگاه ما به روابط داخل خانواده غلط است که این نگاه نادرست در آینده بر شخصیت اجتماعی افراد نیز تاثیرگذار خواهد بود.
پس این گونه میتوان نتیجه گرفت که بحران رابطه یا ارتباط سالم پایه اولیه چشمچرانی و افزایش نگاه آزاردهنده در جامعه محسوب میشود؟
فروید جمله معروفی دارد که میگوید: «همیشه محرومیت از یک شیء موجب افراط بعدی میشود»؛ یعنی زمانیکه شما از یک نوع رابطه محروم میشوید در آینده طبیعتا نسبت به آن رابطه افراط بهخرج خواهید داد. در جوامعی مثل ما که بنا به شرایط فرهنگی و عرفی مدارس مختلط وجود ندارد طبیعتا بچهها فرصتی برای شناختن جنس مخالف بهدست نمیآورند و وقتیکه با یک جنس مخالف روبهرو میشوند نگاهکردن به او، اولین کاریست که از دستشان برمیآید که در ابتدا بیشتر نوعی نگاه کنجکاوانه است. متاسفانه بهعلت عدم وجود آموزش جنسی در جامعه، افراد بهویژه جوانان کنجکاوی خود را با فانتزی پیوند میدهند؛ یعنی درمورد جنس مخالف شروع به تخیلپردازی میکنند که آن تخیل محرک نگاهکردن آنها میشود.
این موضوع بعد از مدتی در روابط دوستانه بهصورت عادت درمیآید، یعنی افراد در اجتماعهای کوچک دوستانه خود به صحبتکردن و مبادرتورزیدن به چشمچرانی ادامه میدهند، یعنی بهنوعی به تفریح و سرگرمی نیز تبدیل میشود.
این مسئله درست است. شما تصور کنید که فردی از طبقه پائین جامعه امکانات مالی نداشته و در نتیجه نمیتواند ازدواج کند اما این فرد یک نیاز جنسی شدید دارد. چه چیزی میتواند این نیاز را در او ارضاء کند؟ بهویژه در شرایطی که در جامعه فحشاء بهعنوان امری غیراخلاقی و مذموم محسوب میشود، در نتیجه این فرد تنها میتواند با نگاهکردن به این نیاز خود پاسخ دهد. پس بهعبارتدیگر محرومیت نیز بهنوعی میتواند موجب بروز آسیبهای اینچنینی در سطح جامعه شود. درواقع سرکوبکردن یک میل در جامعه موجب ازبینرفتن آن نمیشود بلکه خود را بهگونهای دیگر نشان خواهد داد. هرچند تمام این موارد دلیلی بر موجهجلوهدادن آسیبهایی همچون چشمچرانی نیست، بلکه چگونگی شکلگیری چنین رفتارهایی را بیان میکند. در ضمن این بحث باید اشاره کرد که مسئله چشم چرانی و نگاه آزاردهنده تنها درمورد آقایان صدق نمیکند بلکه امروزه درمورد زنان نیز با این پدیده مواجهیم. اما بهدلیل آنکه خانمها بهطورکلی اختلالات را بهصورت بیرونی و علنی نشان نمیدهند، کمتر بهچشم میآید. وقتیکه فردی با بار تخیلی بسیارقوی درمورد مسائل جنسی که هیچگاه امکان افشا و ابراز آنرا نداشته است وارد جامعه میشود، به نگاهکردن بهشکل آزاردهنده مبادرت میورزد.
آیا ازنظر آن فرد مهم نیست که این فانتزی و تخیل طرف مقابل را آزار دهد؟
صددرصد مهم است؛ زیرا جزو حقوق هر انسانیست که با آرامش بتواند در سطح جامعه تردد کند. بهطورکلی نگاهکردن و نگاهشدن جزو حقوق انسانها محسوب میشود. درواقع نگاهکردن آزاردهنده و خیرهشدن به یک فرد نوعی استثمارکردن او بهشمار میرود که هیچگاه مورد تایید نیست اما بهطورکلی همانطورکه گفته شد میتوان چشمچرانی را به سه نوع تقسیم کرد: 1- چشمچرانی بهعنوان نوعی بیماری و اختلال روانی که قابل درمان است. 2- فانتزی جنسی که شخص بهدلیل محرومیت شدید شروع به تخیلسازی میکند. 3- شیءشدن جنس مخالف که فکر میکنم در جامعه ما هنوز به این مرحله نرسیدهایم.
نقش رسانهها ازجمله ماهواره در چشمچرانی بهعنوان یک آسیب اجتماعی چیست؟
بهطورکلی مدیای بصری دراینمقوله تاثیرگذار است، زیرا تلویزیون بهطورمستقیم با تخیل انسان و تحقق آن در ارتباط است و ما بسیاری از آنچه را که خواستارش هستیم میتوانیم در آن رؤیت کنیم. یعنی شما بدون احساس نیاز به برقراری تعامل با جنس مخالف میتوانید از او بهصورت یک فانتزی، یک شیء یا رؤیایی خودخواسته که ضرر، محدودیت قانونی و هزینهای برای شما در بر ندارد استفاده کنید. یکی از بزرگترین آسیبهای دنیای مدرن این است که از افراد در تصاویر و تبلیغات تلویزیونی بهمنظور افزایش جذابیت تصاویر استفاده میشود. در بسیاریاز کشورهای دنیا امروز برای تبلیغ هر کالایی از یک یا چند مدل زن یا مانکن استفاده میکنند. در حقیقت این افراد نه بهعنوان انسان بلکه صرفا بهعنوان یک بدن و شیء درنظر گرفته میشوند و درواقع انسانیت آنها را بهسمت بَدنشان کاهش میدهیم که ایجاد فانتزی در افراد میکند.
به مسئله چشمچرانی در رسانههای ما کمتر توجه شده یا بهطور کلی انکار میشود. آیا برای حل این معضل نیاز به تبیین و ارائه راهکار ازطریق رسانهها با لحاظکردن آموزشهای لازم احساس نمیشود؟
بهطورکلی هرچه یک مشکل اجتماعی را انکار کنیم، این مشکل بدون اینکه قابل پیشگیری، کنترل و تبیین باشد؛ به راه خود ادامه خواهد داد اما اولین جایی که باید این مقوله را مطرح و آسیبشناسی کرد درمیان روانشناسان و جامعهشناسان است. یعنی وقتی که ما مباحثی اینچنینی را در مجلات تخصصی، پایاننامهها و تحقیقات این گروه مشاهده نمیکنیم، از رسانه ملی کمتر میتوان انتظار داشت. مثلا همانگونه که در مباحثی همچون طلاق، خشونتهای خانوادگی و... تحقیقات صورت میگیرد دراینزمینه نیز لزوم بررسیهای بیشتر احساس میشود.
چه راهکارهایی برای این مسئله میتوان درنظر گرفت؟
اولین راهکاری که بسیاریاز کشورهای دنیا نیز آنرا درمورد حقوق زنان، آزادی زنان و روابط و تعاملات اجتماعی امتحان کردهاند، بحث آموزش است. ما باید از آموزش و پرورش خود شروع کنیم؛ یعنی بهجایآنکه جنس مخالف را حذف کنیم نگاه سالم را آموزش دهیم و برقراری تعامل مثبت میان دو جنس را یادآور شویم. شاید حتی قبلازآن در خانوادهها نیز بتوان این امر را آموزش داد و نحوه تعامل صحیح پدر و مادر با نوزاد خود را یادآور شد. باید محبتکردن را به کودکان آموزش داد؛ چراکه درغیراینصورت در آینده خود را بهجای محبت بهشکل انواع و اقسام بیماریها و آسیبهای روانی و اجتماعی ازجمله سادیسم، فتیشیسم، ویریسم (چشمچرانی) نشان میدهد. در مرحله دوم باید برنامه آموزشی صحیحی را در مدارس پیاده کرد و نگذاشت که سوال در زمینه جنس مخالف در ذهن بچهها باقی بماند؛ زیرا باقیماندن این سوالها در ذهن در سنین بلوغ بر بهوجودآمدن نیاز آن نیز منجر خواهد شد و سوال و نیاز درکنارهم به شروع تخیل در زمینه آن منتهی میشود. در سطح بالاتر در دانشگاهها نیز توجه به مقولاتی ازجمله آموزش بسیار حائز اهمیت است و ارائه دروسی همچون تنظیم خانواده کفایت نخواهد کرد. باید به جوانان دوستداشتن و مفهوم گسترده آنرا آموزش داد؛ زیرا وقتی معنای واقعی دوستداشتن را ندانیم، چگونگی تعامل صحیح میان انسانها را نیز یاد نخواهیم گرفت. باید پاسخ این سوالها را داد که احترام به جنس مخالف چیست؟ آیا تابهحال به این پرسشها در جامعه پاسخ داده شده است؟ ما قانون برای حمایت از خانواده لحاظ میکنیم، اما آیا به سالمسازی روابط خانواده هم توجه میشود؟ باید انسان و حقوق او را تعریف کرد و اینکه این حقوق چه محدودیتها و مسئولیتهایی را برای او ایجاد میکند. نقش رسانهها ازجمله رادیو و تلویزیون نیز دراینزمینه غیرقابلانکار است.