بینوایان
«بینوایان» (Les Miserables) روایتی تاریخی از تاریخ کشور فرانسه است. دراینرمان میتوان عناصری همچون سیاست، مذهب، فلسفه اخلاق، جمهوریخواهی، عدالت، رمانتیسم و عشق را بهوضوح مشاهده کرد. «هوگو» که در سیاست و فعالیتهای اجتماعی نیز دستی داشت، انتقادش را به فقر، فساد سیاسی و بیعدالتی اجتماعی درایناثر اعلام میکند. بیهوده نیست که این داستان هنوز تازگی دارد و خواندنیست. «هوگو» این اثر را در سال 1862 نوشت؛ زمانیکه در تبعیدی خودخواسته بود. او برای بهرویکارآمدن «لوئی ناپلئون» تلاش زیادی کرده بود؛ اما وقتی دید «ناپلئون» به اصول جمهوری وفادار نیست، مجبور شد تا کشورش را ترک کند. نهایتاً میتوان چنین نتیجه گرفت که زندگی «ژان والژان» (شخصیت اصلی) و اتفاقاتی که رخ میدهد، بیشباهت به زندگی خود او نبوده است. این رمان، روایت پرفرازونشیب زندگی «ژان والژان»؛ محکوم سابقیست که بعد از 19سال، از زندان آزاد میشود و سعی دارد زندگی شرافتمندانهای را آغاز کند. او که البته مشروط آزاد شده، درپی یافتن زندگی متفاوتی در خارج از زندان است؛ اما کمکم متوجه میشود این بیرون نیز همه مانند زندانیانی محکوم به اعمال شاقه هستند و تنها تفاوتش ایناستکه هیچکس همان یکتکهنان (که بهخاطر دزدیدنش راهی زندان شد) را هم بهراحتی به آنها نمیدهد. «هوگو» در «بینوایان» از بدبختی و فلاکت آغاز میکند تا به عصیان میرسد و در میانه این حماسه عصیان، شعلهورشدن عشق را بهنمایش میگذارد. رمان، ماجرای برخورد چند شخصیت است: «ژان والژان» که تا آخر عمر خود را یک فراری میداند و مجبور است مخفیانه و در هراس زندگی کند. «فانتین» که زنیست زیبا که روی خوبی از زندگی ندیده و هرچه تلاش میکند حتی قادر نیست شکم بچهاش را سیر کند. «کوزت» که دختربچهای یتیم است و هرساعت از شبانهروز باید در خدمت خانواده «تناردیه» باشد؛ و «ماریوس» که خبر ندارد پدرش چه شخص مشهوری بوده و سرنوشت چه ماجرای عجیبی را برایش رقم زده.